تابوت دلم کجا بَرد چشم تو باز
بگذار که بر مرده بخوانيم نماز
در سوگ من این نشستگان ميدانند
بیفایده شد به آسمان دست نياز
Printable View
تابوت دلم کجا بَرد چشم تو باز
بگذار که بر مرده بخوانيم نماز
در سوگ من این نشستگان ميدانند
بیفایده شد به آسمان دست نياز
بلیل به هزار شیوه شیون میکرد
گل را ز هجوم غصه ایمن میکرد
من بودم و خاطرات دلباختگی
انگار به من،حکایت از من میکرد
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
آغوش در
دگر گوشی به آغوش درم نیست
صدای آشنای باورم نیست
بغیر از لاشه ی پوشیده دل
درین خانه کسی هم بسترم نیست
خراج خواب
***********
شب افسانه پردازان گذشته اشت
خراج خواب بی پایان گذشته است
به سر پنداری از نو را به پرور
جهانی کهنه پنداران گذشته است
کوله بار جدایی
***************
به دوشم کوله باری از جدایی است
مرا با کوی هجران آشنایی است
بگوش من هنوز از دور و نزدیک
صدای گفتگو های جدایی است
بی صدایی
***************
به هرسویی صدایی بی صدایی است
دل درد آشنای من هوایی است
درین ویرانه رستای نگاهم
جهانی را هوای کد خدایی است
همدست جنون
*******************
صدایم خالی از رنگ و فسون است
اگر چه پای تا سر غرق خون است
به بیجان نسخه ی از آتش کین
به احساسی که همدست جنون است
شیشۀ هوش
****************
صدای حنده نوشم شکسته
به زیر بار غم دوشم شکسته
بکش پا را زمیدان نگاهم
که پُشت شیشۀ هوشم شکسته
غم رسوایی
**************
علاجی کو غم رسوائیم را
شرار شعله شیدایم را
نمی گیرد نگاه دل نشینی
سراغ جاده تنائیم را