معرفت در گرانی است به هر کس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
بسی اشناست مژگان خانمی
Printable View
معرفت در گرانی است به هر کس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
بسی اشناست مژگان خانمی
در مملکت چوغرش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت، غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نيز بگذرد
زين کاروان سراي بسي کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نيز بگذرد
اين نوبت از کسان به شما ناکسان رسيد
نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره است
همینی که باقی مونده
واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردند
آخرینشم تو بکن
با من بودی محمد؟
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
چیرو جلال؟
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
اميد رهايي نيست وقتي همه ديواريم
مهربانان!
ما هم به هر طریق رفتیم
تو از پیش ما بودی رفتیم
ما قدم از سر كنيم در طلب دوستان
راه به جايي نبرد هر كه به اقدام رفت
همت سعدي به عشق ميل نكردي ولي
مي چو فرو شد به كام عقل به ناكام رفت
تو همان به كه نیاندیشی
به من ودرد روانسوزم
كه من از درد نیاسایم
كه من از شعله نیفروزم...
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
در چمن خاطره ها
روییدن
پر زدن
تا قفس فاصله را
بشکستن
پیوستن
جنگ ما
عشق
خطر کردن و
یکجا
به اسارت رفتن
آن نبردی
که به یغما
دل ما
را برده
اثرش
سوخته گنجی ست
که سرباز گروگان شده
است
به بهایی
که همان
خواستن است
جبهه دلشدگی
چشمه جوشان
تن آتشکده
است
---------------
سلام