كس ز فرط هاي و هوي گرگ و ميش
دل به هي هي شبان نمي دهد
جز دلت كه قطره اي است بي كران
كس نشان ز بي كران نمي دهد
عشق نام بي نشانه است و كس
نام ديگري به آن نمي دهد
جز تو هيچ ميزبان مهربان
نان و گل به ميهمان نمي دهد
تشکر
Printable View
كس ز فرط هاي و هوي گرگ و ميش
دل به هي هي شبان نمي دهد
جز دلت كه قطره اي است بي كران
كس نشان ز بي كران نمي دهد
عشق نام بي نشانه است و كس
نام ديگري به آن نمي دهد
جز تو هيچ ميزبان مهربان
نان و گل به ميهمان نمي دهد
تشکر
در سرای عاطفه
می کند مرا صدا
یک جوان فراتر از
قصه های آشنا
گویدم تو ای سحر
از اسارتم نویس
زخم درد این دلم
زهر تلخ باطنم
گشته ام در این دیار
همنوای درد هجر
آشنای آفتاب
عاشقی ، نصیب من
تازه از راه رسيدي...
ناشناسي تو هنوز
... تو فقط خنده ما را ديدي
...گر که چون ما پي نابودي خود مي گردي
...گر پي سوختني
...عاشق چشم به در دوختني
...با ما بمان...با ما بسوز...
تازه از راه رسيدي...
ناشناسي تو هنوز...
بشنو از ما اين نصيحت...
شعر رفتن ساز کن...
تا پر و بالت نسوخته شاپرک پرواز کن...پرواز کن
*
چقدر این فیلم بر باد رفته زیاده.خسته شدم
نگاهم در تعقيبِ اوست،
قلبم از پياش اُفتان است و او اينجا نيست!
شب درختان را سفيد ميکند!
ما در زماني ديگر سرگردانيم!
بيشک از اين پَس دوستش نخواهم داشت،
اما از خويش ميپرسم:
چگونه دوستش داشتي؟
باد صداي مرا به گوشش خواهد رساند!
از آن ِ ديگريست!
از آن ِ ديگري خواهد بود، چون بوسههاي من!
صدايش، اندام ِ درخشانش و چشمان بيبدلش!
شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه که در وي خطري نيست که نيست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زير صد منت او خاک دري نيست که نيست
****
سلام
///
چرا این فیلمه تموم نمیشه.
تو را می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمالن صاف و روشن
من این كنج قفس مرغی اسیرم
.....
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم :
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم !
... دوست دارم به جاي سمفوني بتهون،
صداي ويولن نواز ِ كور خيابان ولي عصر را بشنوم!
دلم مي خواست كه حافظ
- اين همراه هميشه حافظه ام!-
يكبار به سمت ِ سواحل سادگي مي آمد!
مي خواستم كتابت او را
به زبان زلال نوزادان بي زنگار ببينم!
مي خواستم ببينم آن ساده دل،
با واژه هاي كوچه نشين چه مي كند!
هي! آرزوي محال!
آرزوي محال...
علیک دوباره!
لعلي از كان محبت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاك مهربانان اين ديار
مهرباني كي سر آمد شهر ياران را چه شد
**-*-*-*-*-*
جلال تو هم کنکور دادی؟