آبـــــــ نریختــم که برگردی !
آبـــــــ ریختـم تا پاکـ شود
هرچـه رد پای توسـت از زندگـــیـم
Printable View
آبـــــــ نریختــم که برگردی !
آبـــــــ ریختـم تا پاکـ شود
هرچـه رد پای توسـت از زندگـــیـم
گاهی فکر می کنم
زندگی را
باید
مثل سبکی وینستون
دود کرد
حیف که من سیگاری نیستم ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بدترین نوع دلتنگی وقتی است که همه چیز و همه کس بی ربط و با ربط :
"تو"
را یاد
"او"
می اندازد
در تنهایی ِ خانه راه می روم
و آواز می خوانم؛
برای دیوارها
قاب ها
میز غذاخوری
چاقوها
و فرش های ماشینی
که هیچ نغمه ای برایشان آشنا نیست .
( سارا خوشکام )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواستن... همیشه توانستن نیست...نقل قول:
این را لاک پشتی می گفت
که از راه آهو شدن بر می گشت...
یکــ فنجآن چاے داغ
وَ نگاهِ خیره اَمــ به آن
که عرق بــِ چهره فنجآن نشانده!
از این چاےِ داغ همــ کمترے آیا؟
که حتے ضجه هایمــ نیز مانعتــ نشد
چه رسد به عرقِ شرم کردنتـــ از هُرمــِ نگاهم!!!
بودن و نبودنت مرا دلتنگ میکند...در بودنت هراس رفتن می رود و در نبودنت انتظار آمدن....
.
چه دو راهی دشواری است...!
چه دلمـان بخواهد ، چه دلمـان نخواهد ،
خـدا يک وقت هايی دلـش نمی خواهد
ما چيزی که دلمـان می خواهد را داشتـه باشيم
"اهنگـــــی"
نـــوازین با اشک هایــم میسرایــم
کــوه غـم را به رقـص متلاشـی میـگذارم . . .!
میبینم صورتمـــــــــــو تو آینـــــــــــــــــه،
با لبی خستــــــــــــه میپرسم از خودم:
این غریبه کیه؟از من چی میخــــــــواد؟
اون به من یا من به اون خیره شـــــــدم؟
باورم نمیشه هر چی میبینــــــــــــم،
چشامو یه لحظـــــــــــه رو هم میذارم،
به خـــــــــــــودم میگم که این صورتکه!
میتونــــــــــــــــم از صورتم ورش دارم!
میکشم دستمو روی صورتــــــــــــــــــم
هر چی باید بدونم دستم میگـــــــــــــه
منو توی آینـــــــــــــــــه نشون مــــــیده
میگه این تویی !نه هیــــــچ کس دیگه!
جای پاهــــــــای تموم قصههـــــــــــــــــا،
رنگ غربت تو تمــــــــوم لحظــــــــــــهها،
مونده روی صورتت تـــــــــــــــــــــا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جـــــــــــــا!
*
آینه میگه تو همونی که یـــــــــــــــه روز
میخواستی خورشیدو با دست بگیری،
ولی امروز شهر شب خونهت شــــــــده،
داری بیصــــــــــــــدا تو قلبت میمیری!
میشکنم آینــــــــــــــــــــــ ــه رو تا دوباره
نخواد از گذشتهها حرف بزنـــــــــــــــــــه!
آینه میشکنه هزار تيکه میشـــــــــــه،
اما باز تو هر تيکهش عکس منـــــــــــــه!
عکسا با دهنکجی بهــــــــــــم میگن:
چشم امید و ببر از آسمـــــــــــــــــــــو ن!
روزا با هم دیگه فرقـــــــــــــــــــی ندارن،
بوی کهنگــــــــــــــی میدن تمومشون!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ردپای رفتنت
زیر چشمهایم
خودنمایی میکند.......
در هیچ نوشته ای " تو " نشو
" تو "ی نوشته های خوب
.
.
.
یعنی کسی که رفته ...
د لـمــ بــــ ِ جـا نـیـسـت
پـا یـمـــــ بــــ ِ ر ا ه نـمـے *آ یـد ;
ـهـنـو ز چـیـز ـهـا ے بـسـیـا ر ے ـهـسـت
کــ ِ د و سـتـشـا ن مـے *د ا ر مـ . . . /.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
براي تو. . . براي چشمهايت!
براي من. . . براي دردهايم!
براي مـــــا. . . براي اين همه تنهايي
اي كاش خدا كاري بكند. . .!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای ..
این منم که به یادم اجازه نمیدهم ..
حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ..
صحبت از فراموشی نیست ،
صحبت از لیاقت است !!!
از تو بیزارم از تو و همه آنچه که مرا به یاد تو می اندازد
از تو بیزارم از تو وهمه آنچه که در دنیای توست
از تو و همه نقابهایی که بر چهره داری
از تو بیزارم ای تنها نامت آدمی!
هرگز نخواهمت بخشید!هرگز!
از فاصله بیزارم
از بستر دلتنگی
خسته شدم از تكرار
از اینهمه بیرنگی
یكبار دگر بازا
این فاصله را بردار
از عطر نفس من را
لبریز كن وسرشار
سرد است بیا من را
اشتی بده با گرما
ارام بیاغازم
تا روشنی فردا ...
شـــــــروع
فصل جدایی
برگان زرد پاییزی
قدم های سرد
سرد
سرد
غـــرش رعد
میروم
میروم
میروم
در انتهای خط بمبست
به اغوش موج
دریــــا خواهم پیوست!
حقیقت دارد
كافی ست
چمدان هایت را ببندی
تا حاضر شوند همه
برای از یاد بردنت
آنكه بیشتر دوستت می دارد زودتر
من از چمدانهای خالی می ترسم ...هنوز
جای لبــــــ هایت
سیگـــــار می گذارم
جای خـــــــودمـــــ
سیگــــــار را آتش می زنم
می پسـندم پاییـز را
که معافم می کنـد از پنـهان کردن دردی که در صـدایم می پیچـد
و اشکی که در نگاهـم می چرخـد
آخر همه مـی داننـد سـرما خورده ام !!!!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن قدر از هم دوريم
که وقتي تو به شب مي رسي
من از سحر گذشته ام !
...
زمين را نمي بخشم
که اين گونه مي چرخد ... !
ببار باران کهدلتنگم...مثالِ مرده بی رنگم
ببار باران کمی آرام...
که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی وتنهایی رفیق باوفایم شد
ببار باران......
ببار باران......
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر روز تکراریست صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشک ها بیخودی شلوغش می کنند!
صــــ ـدای "تــــــ ــو" کافــی بود ,
صدای گـرفتـــ ـه ای که می گفت
.. ... ..
اشتباه گرفته ایــــد ..
<<محمد موسویــان>>
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمـــی دانم چــــرا ؟!
این روزهــــا
در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود ... !
نقل قول:
هر روز معجزه ایست
صبح شیرین ترین ماجرای دنیاست
بیخود نیست که گنجشک ها شلوغش می کنند !
پــــاییز
فصـــل رسیدن انــــارهای سرخ استــ؛
و انــــار
...
چــــه دل ـ خــــونی دارد
از رسیـــدن ....!
تــــو
تمــام گذشـتهِ منی
و مـــن
...
میدانم که گاهی بایـ ـد
از گذشــته هم گُذشت...!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در همین حوالی هستند
کسانی که تا دیروز میگفتند:
بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم...
و امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنند....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ديگر هواي برگرداندنت را ندارم...
هرجا كه دلت مي خواهد برو ...
فقط آرزو مي كنم ...
وقتي دوباره هواي من به سرت زد...
آنقدر آسمان دلت بگيرد كه با هزار شب گريه چشمانت باز هم آرام نگيري
نميشه دل به هر کس داد
نميشه از نفس افتاد
پرنده با پر بسته
نميشه از قفس آزاد
نميشه شب به شب خوابید
فقط کابوس وحشت دید
نميشه سکوت پر صدای
گریه رو نشنید
نميشه غرق در غم بود
ولی از گریه رو گردوند
نميشه تا ته آواز
فقط از ترس فردا خوند
گلوی ساز دلتنگی
پر از فریاد خاموشه
دوباره سر بده گریه
بذار دست صدا رو شه
نميشه دل به هر کس داد
نميشه دل به هرکس بست
نميشه رفت و راهی شد
رسید اما به یک بن بست
چه رسم نا هماهنگی
همیشه رسم تقدیره
تورا یک روز می بینم
پس از صدها هزاران سال طولانی
که با لبخند تلخت
روزگاران سیاهم را نظاره می کنی شاید
نـَــــه !!!
اِنــگـار ... تـــــو مَـــرد ِ رَفتَــــــــن هَــــــم نیســـتی ...
این بـــار جـــایمــان عَـــوَض !
تــــو بمـــان ؛
مَــن مَـــردانــه می رَوَم ...
مَــردانـه .../.
.:: مستــــانه ::.
رفتنت را دیدم ...
تو به من خندیدی
آتش برق نگاهت، دل من آتش زد
و مرا در پس یک بغض غریب،
در میان برهوتی تاریک،
پشت یک خاطره ی سرد و تهی،
با دلی سنگ رهایم کردی ...
و تو بی آنکه نگاهی بکنی،به دل خسته و آزرده ی من،
رفتنت را دیدم ... تا به آنجا که نگاهم سو داشت
و تو در آخر این قصه ی تلخ محو شدی
باورم نیست که دیگر رفتی
اشک من بدرقه ی راهت باد ... !
گاهی
روی سایه ات دراز می کشم ...
و لبخند می زنم ...
دیگر هیچ تاریکی
ترازوی ترس هایش را
روی شانه هایم میزان نمی کند ...!
انصاف نباشد که من خسته و رنجور! پروانه او باشم و او شمع جماعت....
از بــد بــتـر اگـر هست..
ایـن اسـت که..
بـــــاشـــی..
امّـــا به چـشـم نباشـی..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همه مان با همان قطره اول باران آمرزیده شدیم ...
اما ظاهرا من جا مانده ام !
از همان بارانی که گفتند ...
شاید آن لحظه ...
لعنت به همان لحظه که می دانی ...!
تفــاوت مــن و اصحــاب کهـــف
در ایـن بـــود
کــه سکــه هــای مــن
از ابتـــدا رواج نداشــت
.../.