زندگی پر ز درد و رنج و اضطراب است
آنگاه که تو از مرگ می گویی
آیا نوازنده ی قلبت بهتر از این نمی زند؟
سلام به همگی
Printable View
زندگی پر ز درد و رنج و اضطراب است
آنگاه که تو از مرگ می گویی
آیا نوازنده ی قلبت بهتر از این نمی زند؟
سلام به همگی
در اندوه پایانی عشق
توفان باش
و این گونه بمان.
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو!
مرگ عیب جویی می کند
با این همه عاشق باش
شبانه...می گذرم...بی فانوس...
نقاب بر چهره می کشد ستاره
و ماه از پشت پرده سرک می کشد
قربانیش را می پاید
و من
در فصلی که بهار گره خورده است
گمشده ام را می جویم ...
یک شب که آتش عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسنه ام
من در شهرچشمانت گم شدم
کوچه های شهر،بوی آسمان می داد
روی بام خانه ها،لانه کرده بود فریاد
بعد از اولین نگاهت
خاطره هایم جان تازه ای گرفتند
و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم
خیـــــــــــــــــــــــ ــــلی دوست دارم… . خودم.
من باد نیستم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ام
دیوار نیستم
اما اسیر پنجه بیداد بوده ام
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه...
هرچه بنويسند حکام اندرين محضر، رواست
کس نخواهد خواستن زايشان حساب، ای رنجبر!
راه عشق ارچه کمین دار کمان داران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار دهد رختم از اینجا ببرد
دست گنجینه مهر و هنر است:
خواه بر پرده ساز
خواه در گردن دوست
خواه بر چهره نقش
خواه بر دنده چرخ
خواه بر دسته داس
خواه در یاری بینایی
خواه در ساختن فردایی!