اميدم بي تو سرابه ، يه حبابه روي آبه
سلام:40:
خوب هستين ؟
خب باز هم يك قرار ملاقات ديگر در شهر شيراز برگزار شد
ليست خوب ها :5:: محمد ، مسعود ، سينا ،سعيد و ببخشيد خودم
ليست بدها :41:: اردلان ، علي و اميد
من در حدود ساعت 3:45 رسيدم به در باغ
اونجا محمد آقا و مسعود خان تازه رسيده بودند
چند دقيقه اي در مورد گوشي صحبت كرديم:10:
همچنين در مورد ادعاي عجيب و غير واقعي مسعود خان كه در حد قضيه هولوكاست غير واقعي هستش:18: ،صحبت كرديم
مسعود خان ،ادعا داشتن كه بوشهر خيلي شهر بهتر و زيباتري از بوشهر هستش:18:
ولي خب من هم بهش گفتم همين خيابون ارم :40:مي ارزه به بوشهر و اطرافش
جواب بقيه اش با خود شما
آقا سينا و سعيد خان هم به موقع رسيدند
ولي هرچي منتظر شديم ،دو گل نوشكفته علي آقا و اميد خان نيومدند:13:
اميد ، به جون خودت تا موقع خريد بليط همش منتظر خودت و صد البته كارت دانشجويي ات بوديم :27:
ولي نمي دونم چي شد كه نيومدي
خودت كه نوشتي مهمون ناخونده
اگر مهمانان شما افسر مينجانگو و يانگوم بودند ، توجيه داره وگرنه .....:41:
بعد هم وارد باغ شديم و مسعود يك بحث سياسي داغ:5:در مورد ***** به راه انداخت (خودم سانسورش كردم )
تا پس فردا مسعود را نگيرند
رفتيم به محل سازماني قبلي و بحث را در مورد *** و بحث هاي ديگر ادامه داديم
انقدر مسعود در مورد قتل و خودكشي :18:و چيزهاي ديگه صحبت كرد و داشت علنا خودش را خفه مي كرد ، كه يك بنده خدايي از راه رسيد و گفت از اين قسمت باغ بلند بشيد و بريد قسمت ديگه
اولش فكر كرديم قسمت ديگه اي راه افتاده و خبري هستش ولي
خود اون طرف هم نفهميد چرا اين كار را كرد :19:
ولي بد هم نشد
باعث شد يك سري مناظر زيبا در باغ ارم را پيدا كنيم
از مرداب بزرگ با ماهي گلي هاي فراوون:20:
تا يك پل چوبي كاملا خارجي
رود خروشان در حد كارون و ....
در اين بين متوجه شديم كه مسعود خان ،18 ماه ديگه عازم سفر معنوي خدمت مقدس هستند:21:
و تازه فهميد بايد هر روز اتاق جناب سرهنگ را جارو بزنه:46:
همچنين هر شب بايد روي برجك پست بده:31:
و از اين جوركارها
كلاغ پر و پامرغي هم كه خوراكه
توي باغ هر چي گوش به زنگ بوديم:8: كه علي آقاي پيج مون كنه
خبري نشد كه نشد ، علي آقا اگر شما هم بابت يانگوم و از اين مسايل دليلت قانع كننده است
وگرنه اسمت توي ليست بدها باقي مي مونه:27:
آخر كار هم با گرفتن چند عكس زيبا و هنري :10:، از باغ بيرون اومديم
و رفتيم خونه هامون
قصه ما به سر رسيد ،آقا مسعود به پادگان نرسيد:21: