-
دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در برکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بدر کامل و هر پگاه ديگر
هر قله و هر درخت و هر انسان ديگر را.
رخست زيستن را دست بسته دهان بسته گذشتم، دست و دهان بسته گذشتيم
و منظر جهان را تنها
از رخنه ي تنگ چشمي حصار شرارت ديديم.
-
من براي زنده بودن
جست وجوي تازه مي خوام
خالي ام ازعشق وخاموشم
هاي وهوي تازه مي خوام
خانه ام گل خانه ياس است
رنگ وبوي تازه مي خوام
اي خدابي آرزوموندم
آرزوي تازه مي خوام
عشق تازه حرف تازه
قصه تازه كجاست
راه دورخانه تو
دركجاي قصه هاست
تاكجابايدسفركرد
تاكجابايددويد
ازكجابايدگذركرد
تابه شهرتورسيد
اي خدابي آرزوموندم
آرزوي تازه مي خوام
-
مرور خاطره انتشار احساست
دل مرا به تماشاي عشق خواهد برد
بمان هميشه كه بي تو ترانۀ بودن
ميان قلب هزاران جوانه خواهد مرد
...
-
سلام
دوام عمر و ملک بخواه از لطف حق ای دل
که چرخ این سکه دولت به دور روزگاران زد
حافظ
-
دمي با غم به سر بردن جهان يكسر نمي ارزد
به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد
-
سلام
در ره عشق از آن سوی فناصد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
-
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
-
تمام رفتن و حس سکوت یعنی من
تمام ثانیه ها هرچه بودیعنی تو
هجوم عاطفه و عطر سیب یعنی تو
نسیم شالی و عشق نجیب یعنی تو
تمام صبح تمام سرودن از آغاز
نیاز حس پریدن و لحظه ی پرواز
طراوت گل گندم فریب بوسه ی سیب
و معنی گل سرخ نجیب یعنی تو
بمان بمان که سکوتم ز درد لبریز است
و بغض ثانیه ها تا سحر بلاخیز است
و آه می کشم آه از سکوت بی تردید
کسی ز شاخه ی شب بغض بی کسی را چید
من از صداقت باران من از تو دل گیرم
و چون پرنده ی بی بال بی تو می میرم
به مثل شاخه ی خشکی درون سایه ی دود
حدیث کهنه ی بود و نبود یعنی من
طراوت گل گندم فریب بوسه ی سیب
نسیم شالی و سهم و سیب یعنی تو
-
وفا مجوي ز كس ور سخن نمي شنوي
بهرزه طالب سيمرغ و كيميا مي باش
مريد طاعت بيگانگان مشو حافظ
ولي معاشر رندان پارسا مي باش
-
شد صرف عمرم دروفابيدادجانان همچنان//جان باختم دردوستي اودشمن جان همچنان
هركس كه آمدغيرمادربزم وصلش يافت جا//مابرسرراه فناباخاك يكسان همچنان
عمريست كزپيش نظربگذشت آن بيدادگر//مابرسرآن رهگذرافتاده حيران همچنان
حالم مپرس اي همنشين بي طره آن نازنين//آشفته بودم پيش ازاين هستم پريشان همچنان
وحشي بسي شب تاسحربودم پريشان. ديده تر
باقيست آن سوزجگروان چشم گريان همچنان