ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنّّای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج می دهی غرض ما قبول تو
ور تیغ می زنی طلب ما رضای توست
نظرت در مورد آواتار و امضام چیه!
Printable View
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنّّای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج می دهی غرض ما قبول تو
ور تیغ می زنی طلب ما رضای توست
نظرت در مورد آواتار و امضام چیه!
تا گيرو دار خون
در پيشوازت آمدم و هر بار
تو عشوه دادي و پرهيز داشتي
گاهي رخي نمودي و دستي به در زدي
اما نيامدي
نه اي گريز پا
حتي نگاه نكردي به زير پا
بر فرش سرخ رنگ رواني كه سالها ست
جان و جواني ما با هزار اميد
گسترده بر زمين
مختصر و مفید
چرا چیزی نمی ذارید؟
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
------------------
سلام دعا فراموش نشه.سفری سخت در راه است
---
من نمیدونم چرا هر عکس میبینم یاده یه قیافه میفتم(جدید تبریک اواتور) [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مي دانم عطر ايل گرفته است
از چادري به چادر ديگر
روياي او
ولي
هر چيز در خيال سفر تنهاست
پيراهني كه با حضور ماه و راهبه
گم مي كند تو را
درياي زورقم
اما دوباره باد
سرگرم جمع كردن اشباح ست
حتما
همه چیز خوب پیش می ره مطمئن باش
مرسی اخه هر دو خوشگلن
دایره حلقه ای ست
گم گشته در حلقه های دیگر
تو در تو
وقتی دست فرو می بری
به هم می خورد
زنجیره از هم می پاشد
ماهی سرخ می گریزد
و نصیبت تنها
سنگریزه های پکیزه است
بی بو ، بی طعم
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
****
خب دوستان.کسی چیزی از ما دیده بگه عذر خواهی کنیم؟
مرا به خانه صدا كن
چگونه از تمام زمين گذشتي ؟
سراسر جاده ها
سراسر پل ها
تنها چراغي مي رفت
كه زمزمه هاي تلخش در يادمي ماند
چگونه از تمام حرفهاي كودكي
كه در كوچه ها دويدند
و از تمام روزنامه هاي دنيا
چيزي به يادت نمانده است
تا درجايي آرام بنويسي : خانه ؟
همیشه
همیشه همین را خواستن
و انسان آخ ! از آرزو لبریز
بی بال و پر .
----------
محمد چرا اینجوری حرف می زنی؟
روز نخست چون دم رندی زديم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شيوه نسپريم
***
میخوام با خیال راحت برم.جدی اگه کسی از دستم ناراحت شده بگه ازش بزرگ عذر خواهی کنم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از آن که بودم ؟ !
سایه ای بی صاحب
مثل الحمرا
مثل تخت جمشید
مثل فریدام ایدول .
اما در کار نبود
اما باورم نمی شد .
روز رفته بود
نیمروز بزرگ رفته بود
و شب تاریک
تنها وارث دنیا بود
و سر نوشت من
بی کاغذ و مدرک
باطله ای بی ارزش
قطره ای ناچیز .
فراموش شده بودم من
مثل کوروش
مثل مازیار