گر زکوی او خبر دانی بگو
گر نشانی مختصر دانی بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
Printable View
گر زکوی او خبر دانی بگو
گر نشانی مختصر دانی بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
و من امروز دگر باره در نظرم گفته استاد
نقش مي بندد و باور دارم:
عشق دروغ است
دروغ.....
غریبه را بخوان
تا ببینم چگونه در آغوشش رها می شوی
دعایت می کنم
با چشمانی خونین مجمر .
****
گشته خزان نوبهار من, بهار من
رفت و نيامد نگار من , نگار من
سپري شد شب جدايي , به اميدي که تو بيايي
آخر اي اميد قلبم , با من از چه بي وفايي
سلام.روزه تون بامزه-احولاتون شیرین-زندگیتون عسلی باشه
یکی را چون ببینی کشته ی دوست
به دیگر دوستان ده بشارت
عجب دارم درون عاشقان را
که پیراهن نمی سوزد حرارت
تو روز را كجا
خورشيد را كجا
در دشت ديده غرق تماشايي اي درخت
چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
پيوند مي كني
پروا مكن ز رعد
پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت
سر بركش اي رميده كه همچون اميد ما
با مايي اي يگانه و تنها يي اي درخت
تنها نه من به قید تو درمانده ام اسیر
کز هر طرف شکسته دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی
عذری که می رود به امید وفای توست
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آن جا که فضل و رحمت بی منتهای توست
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست
تمام شب به زمين ماندم و به ره نگران
و از فراز پريشيده موي من در باد
شب شتابگري همچو اسب مست گريخت
شكافت پهلوي ديوار قرن و قلعه قرن
چو موم در بر آتش به خاك راه چكيد
ميان پنجه غولي كه سر كشيد از خاك
قد بلند عروس زمان عروسك شد
همه مشايعت مرده را پذيرفتند
كه بود در دل تابوت رازي از همگان
نفسهايت را
پُک می زنم ؛
ريه هايم
غرق بوسه می شوند...
آواتار جدید مبارک
ایول عینک!
در اين وادي كه چشمانم حضورت را طلب ميكرد
چرا دلگير كردي چشم پاك و نازنينم را
مرا تنها رها كردي خدا پشت و پناهت باد
كه سرسختانه بشكستي دل با خون عجينم را
ممنون اقا جلال
اخه خیلی بهم گفتن اواتار و امضای قبلی غمگینه
گفتم عوض کنم