خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
پیچکـــــــ احســـاس ..
همیشــه هــم شاعـــرانه و خیال انگیــز نیســـت
گاهــــی می پیچید دور گلـــوی آدمـــــ
و خفــه اش می کنــد ..
پیچیده ام در خود:
رودی که گردابی...
آغوش باش آشفتگی های مرا
دریا!
---------- Post added at 11:34 AM ---------- Previous post was at 11:29 AM ----------
نمی خواهم سال را نو کنم ؛ می خواهم کهنه بمانم . . .
من خسته ... من تنها روي سنگ فرش هاي يخ اتاق ...
فضاي سرد ... خورشيد نميتابه به اين اتاق !!
با صداي در فكر ميكنم كه ياري برام اومده !!
اما خب من و يار !!! نه ميدونم توهمه !!
با خودم عهد بستم به تنهايي
و نمي خوام هيچ همدم و همراهي !!!
عیده و امسال عیدی ندارم
گذاشتی رفتی عزیزم من بیقرارم
عیده و امسال تنهای تنها
به جای عیدی عزیزم
من تو رو میخوام...
این ترانه رو برا یه عزیزی که عید امسال پیشم نیست به ذهنم اومد
پدرم روضــهء رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم
من از عشقو گلو بوسه هنوز چیزی نمی دونم
دلم می خواد عاشق شم نمی تونم نمی تونم
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
دیگر از این حصار دل آزار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
تنها و دل گرفته بی زار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
با اين كه داس دلهره گردن اين دقيقه ها رو ميشمره !! / با اين كه آينه از شب و گريه پره
اما
تحمل كن عزيز دل شكسته ... تحمل كن !
اين بود غوغاي درون من !! يكي غم و ديگري اميد و دلداري !