اگر رشته های محبت از هم گسیخته شوند٬
.
اگر عاشقان معشوقه های خویش را فراموش کنند٬
.
اگر دریا صدفهایش را در کام امواج خرد کند
.
و اگر چکاوکان باغ عشق و محبت سرود دوستی نسرایند
.
من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد.
Printable View
اگر رشته های محبت از هم گسیخته شوند٬
.
اگر عاشقان معشوقه های خویش را فراموش کنند٬
.
اگر دریا صدفهایش را در کام امواج خرد کند
.
و اگر چکاوکان باغ عشق و محبت سرود دوستی نسرایند
.
من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد.
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می آید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
برگرفته از اشعار مرحوم حسین پناهی
همانقدر که زن را باید فهمید
مرد را هم باید درک کرد
همانقدر که زن بودن می خواهد
مرد هم اطمینان می خواهد
همانقدر که باید قربان صدقه ی رویِ ماهِ بی آرایشِ زن رفت
باید فدایِ خستگی هایِ مرد هم شد
همانقدر که باید بی حوصلگی هایِ زن را طاقت آورد
کلافگی هایِ مرد را باید فهمید
این
- من -
را زمین بگذار !
- ما -
که شدی
دیگر زن بودن و مرد بودن نیست که نمایان است
این - ما - معنا دارد
اینکه تا کجا زنانگی هایت را به پایِ مردت بریزی
اینکه تا چه حد مردانه بانویِ خانه ات را بپرستی
همانقدر که پشتِ فریادها و بغض هایِ یک زن دلتنگی نمایان است
پشتِ سکوت و بی تفاوتیِ مرد هم بی تابی نمایان
تمامِ کاسه کوزه ها را به پایِ اخمِ مردت نشکن دخترک
مردها گاهی اخمشان هزار معنا دارد غیر از آنچه که در خیالِ تو می گذرد
مردِ قصه؛ مردانه پایِ بهانه هایش به ایست
ما زن ها وقتی تمامِ خود را در یک چهار دیواری
با تو تقسیم می کنیم
دنیا را هم که بی آورند بگذارند جلویِ چشممان
تنها تو را می بینیم
تنها تو را می خواهیم
همانقدر که زن باید باشد
مرد هم باید باشد
اینجا من نیست؛ تو نیست
همه اش
می شود
مــــــــــــــــــــا
بیا نقاشی بکشیم:
من، تو و دنیای من و تو
اول خورشید می کشم، از مهربانیت بده باید خورشید را رنگ کنم.
نوبت کوه است؛ اقتدار و غرورت را می خواهم...
لحظه لحظه ی مردانگیت را جمع کرده ام، روی تصویر می پاشم؛ زمینمان باید سبز باشد!!!
خورشید، زمین، کوه،...
جای آب خالیست.
بیا یک رودخانه کنارمان بکشیم، این بار از صداقتمان برمی دارم. یادمان باشد، از این آب هر روز می نوشیم، رودخانه باید زلال باشد.
آه آسمان را فراموش کردم!
با آرامش، یک تم آبی روی صفحه می گذارم.
لطفا کمی از دلتنگی هایمان را بیاور، می خواهم چند تکه ابر در آسمان باشد.
از سبد زندگی، محبت و دوست داشتنمان را بیرون می آورم
روی سبزه ها باید گل باشد.
گوش کن....
صدای سکوت را می شنوی؟؟؟
چند تا بچه آهوی شاد، با شیطنتمان....
چند قدم نزدیکتر بیا...
بیا...
قلم مو را بگیر!
حالا نوبت توست؛
من و تو هنوز مانده ایم.....
نويسنده: ساناز خليلی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مـــــــــــــرد است دیگر...
گا ـهـ ــے تنــد میشــود
و گاهـــے عــاشـ♥ ــقانـﮧ میــگوید . .
مــــــــــــــرد استـــــ دیگر . .
غـــــــرورش آســـمــــاטּ
و دلــــــش دریـــــ ـــاست
تــو چـه میدانــی از بغـــــــــض گلـو گیــر کرده ی یک مـــــــــــــرد . . ؟
تو چه میـدانی ڪه چشــمـــانتـــــ دنیــــــای او شده . . ؟
تــو چــهـــ میــدانیــــ ؟!
از هــق ـــهق شبــانه او که فقـــــط خــــودش خبر دارد و بالشش . . ؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد
سلامتی مردایی که بغض و ناراحتیشون برای خودشونه و خوشی و خوشحالشون برای دیگران :)
پ.ن: اگه اشتباه نکنم تکراری هست این متن، سرچ کردم به نتیجه
ای نرسیدم. اگر تکراری بود زحمت حذفش با دوستان تیم مدیریت..
با تشکر مهران...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جایی در این دنیا هست...
یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...
انقدر باریک که فقط برای عبور یک نفر جا هست.
یک سر این کوچه به خانه ی من می رسد و یک سرش به خانه ی تو
من از یک طرف وارد کوچه میشوم و تو از طرف دیگر
در کمرکش کوچه به هم می رسیم...
حالا مجبوریم به چشمهای هم نگاه کنیم..
حالا مجبوریم جلوی خنده مان را بگیریم..که نمیشود! و ناگهان میزنیم زیر خنده!
و بعد مجبوریم با هم حرف بزنیم...
حالا یکی از ما باید مسیر آن یکی را دنبال کند..
یا تو مسیری را که آمدی بر میگردی و من به دنبالت می آیم...
یا من باید مسیری را که آمده ام برگردم و تو مرا دنبال کنی
تا ته کوچه.....
یا تو مرا به دنیای خودت می بری...
یا من تورا به دنیای خودم می برم
تا ته دنیا.......
جایی در این دنیا هست...
یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...
چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...
شاعر: سبحان صائمی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.
آدمهایی هستند كه شاید كم بگویند "دوستت دارم"
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را
بهشان خرده نگیرید!
این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد،
مسئولیت دارد...
ولی وقتی به كارهایشان نگاه كنی،
دوست داشتن واقعی را میفهمی...
میفهمی كه همه كار میكند تا تو بخندی...
تا تو شاد باشی...
آزارت نمیدهد...
دلت را نمیشكند....
.
به من یک کلمه بده
یک کلمه تا با آن
آن جمله ی عاشقانه را بسازم
هر کلمه ای!
چون دیگر الان می دانم سنگ ها هم آواز می خوانند.
به من یک کلمه بده
تا با آن از درونم بجوشی.
خواب کوهستان می دیدم
و آب بی رنگ
که ازشیار سنگ ها می جوشید
جمله ی عاشقانه
آن جمله ی عاشقانه
باید سخت بی حرف باشد
و بی رنگ!
به من یک کلمه بده
تا آن را از میان بردارم
و به تو بپیوندم
بی هیچ حرفی
ع ا ش ق ا ن ه
شاعر: سارا سعادت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عاشق که میشوی
همه چیز شدن اسان است
عاشقانه باران میشوم
خیس می شوی
غرق در من می شوی.
از من که سرد شدی
روی زمین تکه چوبی میشوم
مرا در آتشت می اندازی
عاشقانه میسوزم
گرمایم به تمام تنت میچسبد
انگار از شرم اغوشم
گونه هایت سرخاب میگیرد.
از اتشم که داغ شدی
کاش فنجانی چای شوم
عاشقانه بر لبت نشینم
و تو تا تمام شدنم
غرق در لذت شوی.
وبعد...
اه
کاش بستری شوم برای خوابیدنت
عاشقانه در برت گیرم
در من ارام گیری
و من...
اه اندوه وارم را میشنوی؟
وقتی شبی تا صبح فقط تو را می نگرم؟
فقط تو را می نگرم.
جان من
عاشق شدن اسان است
عاشقانه ماندن...
دنیای بی رحمیست.
شاعر: نازنين برزگری
تصوير از آلبوم [One] از Mehran عزيز