صحبتهاي حميد اسفندياري در مورد فرار مغز ها
حمید اسفندیاری (مدیر مؤسسه آوای باربد)- مسأله دقیقا فرار مغزهاست و بس! این که خارجیها قدر استعدادهای ما را بیشتر از خودمان میدانند و با جذب آنها بهترین شرایط را برایشان مهیا میکنند تا به موقع جواب سرمایهگذاریشان را بگیرند.
اما در عوض، ما با دست خودمان کاری میکنیم تا جوانانمان عطای ماندن در سرزمین پدری را به لقایش ببخشند. نمونهاش همین «شادمهر» (عقیلی)؛ تا زمانی که اینجا بود، ترانههایی درباره حضرت زهرا(س)، ایرانیان مقیم خارج و... داشت و حالا با این شکل و شمایل کلیپ میسازد تا هم موسیقیاش را از دست بدهد و هم هویتاش را. آیا شادمهری که ما میشناختیم همین بود؟ کسی که میتوانست پدیدهای برای موسیقی پاپ ما باشد. اما او چرا مجبور به رفتن میشود؟ ما چقدر در این زمینه مقصریم؟
امثال شادمهر عقیلی نه اولین کسی هستند که از این مملکت رفتهاند و نه آخرینشان. امروز «محسن نامجو» میرود، فردا «محسن چاوشی» و دیگران. حالا اینها میروند، مشکل ما حل شده یا ما با این کار تنها کنترلمان را از دست دادهایم؛ کنترل بر روی جوانانی که میتوانستند استعدادهای نابی برای موسیقی ایران باشند؟ امثال شادمهر تا وقتی در ایران بودند، آنچه که «ما» میخواستیم میخواندند و حالا هر چه «دیگران» بخواهند. و این «دیگران» قطعاً دلشان برای فرهنگ و هنر ایران نسوخته و به چیزهای دیگری فکر میکنند.
مسوولان خوب است به این نکته توجه کنند که قبل از خودشان، ما ناشرها - خواسته یا ناخواسته- یک مرحلهء ممیزی حساب میشویم. چون به اصول معتقدیم و پذیرفتهایم که با این شرایط و در چارچوب خاصی کار کنیم. پس وقتی محسن چاوشی قبل از این که آهنگی را بسازد شعرش را برای من میآورد، اگر خوب نباشد من آن را رد میکنم. چرا که معتقدم باید به این استعدادها جهت داد تا در مسیر درست حرکت کنند. نمیگویم بزنیم به تیپ مذهبیخوانی! نه، ولی اگر پاپ میسازیم هدفمند باشد، اگر راک میسازیم هدفمند باشد. مثلاً ما آمدهایم یک آلبوم منتشر کردهایم از موسیقی راک با اشعار مولانا. متأسفانه یکی از دلایل عمده تعلیق شرکت ما هم همین بوده. اما من بارها به دوستان در ارشاد گفتهام شما که الآن به Camel و... هم مجوز دادهاید، پس چرا مولانا نه؟ مگر امسال سال جهانی مولانا نیست؟ چرا ما موسیقی روز دنیا را با اشعار بینظیر مولانا نداشته باشیم؟
من دو سال و نیم پیش «هتل کالیفرنیا»ی ایگلز را بردهام برای مجوز. همه چیزش هم مجوز دارد. شعرش هم که به صورت کتاب مجوز گرفته. اما نگذاشتند ما هتل کالیفرنیا را - آن هم به صورت آلبوم صوتی- منتشر کنیم، حالا میبینیم که CD تصویری همان کنسرت مجوز گرفته! یا آثار تصویری پینکفلوید و جو ساتریانی و کمل و...
خوب است دوستان بیایند همه 30 اثر موجود در پروژه کاری «آوای باربد» را ببینند و قضاوت کنند کدامش بد است یا با شئون و چارچوبها منطبق نیست. اما برخی سختگیریهای بیمورد، هنرمندان و ناشران را دلزده میکند. متأسفانه خود ما 60 اثر پرونده باز در ارشاد داریم که تکلیفش مشخص نیست. 5/3 سال پیش یک آلبوم دونوازی سنتور و تمبک را برای مجوز بردهایم و چون صداقت داشتهایم، روی آن نوشتهایم «ضبط در سوئد». اما وقتی برای پیگیری مجوز مراجعه کردیم گفتند: حراست این کار را نگه داشته، مبادا این ها وابسته به گروهک مجاهدین باشند! ما هم گفتیم: اشکال ندارد، شما تحقیق کنید. اما مگر بررسی این مسأله چقدر زمان میبرد؟ 5/3 سال؟! حتی صاحبان اثر از سوئد کپی پاسپورت و مدارک دیگرشان که نشان میداد آن ها سالی 3-2 بار به ایران آمدهاند را فرستادند که ثابت کنند از این نظر مشکلی ندارند! اما با این وجود هنوز جوابی نگرفتهایم. آیا اگر این کار سنتور و تمبک تا به حال منتشر شده بود، اتفاقی میافتاد؟
همین مته به خشخاش گذاشتنها بوده که ما را ناگزیر از پخش بدون مجوز آلبومهایمان کرده و نتیجهاش شده همین تعلیق 6 ماهه آوای باربد! وگرنه چرا ما باید آلبوم خوانندهای مثل «حامی» را بدون مجوز پخش کنیم؟ چون این کار 2 سال است در ارشاد خوابیده! چرا؟ چون یکی از عزیزان شورای شعر گیر داده که «وقتی که خورشید میره و دریا رو آتیش میزنه» غلط است؛ چون خورشید وقتی میآید، دریا آتش میگیرد! انگار دوست بزرگوارمان موقع غروب تا به حال دریا را ندیده! یا این که گفتهاند حامی فالش خوانده. ما گفتهایم: اولاً آن ماکتی که دست شما بوده ممکن است فالشی داشته، وگرنه آلبومی که بیرون آمده مگر فالشی دارد؟ ثانیاً خوانندهای مثل «حمید حامی» که سمفونی ایثار را خوانده، یا در روز آزادسازی خرمشهر در این شهر کنسرت گذاشته، من اگر صد میلیون هم به او بدهم اجازه نمیدهد آلبومی منتشر کند که فالشی داشته باشد!
این ها تنها سوءتفاهماتی است که موجب میشود هنرمندان و ناشران خسته شده و وقت و انرژی و هنر آن ها از مسیر اصلی خود منحرف شود. متأسفانه اساتید بزرگوار ارشاد با این قبیل سختگیریها به این مسأله دامن میزنند و کاری میکنند که هنرمندان دو راه بیشتر پیش پای خود نبینند: یکی اینکه بگذارند از این مملکت بروند و دیگر اینکه سر از زیرزمین دربیاورند! در هر دو صورت ما امکان ممیزی روی این ها را از خود گرفتهایم و آن وقت طرف ممکن است هرچه دلش خواست بخواند. نمونه بارزش همین موسیقیهای پاپ و رپ و... زیرزمینی که هر روز بیشتر هم میشوند. شما فکر میکنید اگر «آرش سبحانی» (کیوسک) میآمد با ما کار میکرد، آلبومی مثل «عشق سرعت» تولید میشد؟ یا شادمهر اگر در همین جا میخواند، چه اتفاق ناگواری رخ میداد؟ که من فکر میکنم کارهایی که در آنجا میکند هم از غم نان است. در حالی که اینجا با نوازندگی و آهنگسازی حساب دودوتا چهارتایش درست در میآمد و نیازی به دست زدن به هر کاری نداشت.
پس من فکر میکنم اگر اندکی از این سختگیریهایی که بر موزیسینها روا داشته میشود، کم شود، موسیقی خود به خود راه خودش را پیدا کرده و هدفمند میشود، نه اینکه به وضعیت امروزی درآید. هر چند صباحی هم جوانی مثل «بنیامین» پیدا میشود که در نبود دیگران میفروشد؛ اما باز سودی به حال موسیقی ما ندارد.
در پایان باید نکتهای را خدمت دوستان عزیز در ارشاد یادآور شوم که قبلاً هم بارها گفتهام؛ و آن این که من اگر این حرفها را میزنم از سر دلسوزی است. ما خود را دوست شما میدانیم که این حرفها را میگوییم، وگرنه شرایط رفتن و کارکردن در خارج از ایران برای من هم مهیاست! اما ما پای عشق و کارمان ایستادهایم.
منبع:مجله نسیم هراز