امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
سلام مژگان خانوم.
فعلا که شکسته. وقتی بلندتر شد امتحانش میکنم.
آواتار نو هم مبارک
Printable View
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
سلام مژگان خانوم.
فعلا که شکسته. وقتی بلندتر شد امتحانش میکنم.
آواتار نو هم مبارک
ایا من خود شبحی بوده ام همه عمر،
یا خواب می دیدم همه ی آن روزان و شبان را؟
دیری است که درگذشته ام و درگذاشته ام همه ی رویاها را.
شهر من منزلگاه اشباح است،
می روند و می ایند و خاکستر به جای می گذارند،
شهر من دل من بود.
--------
مرسی ممنون
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
سنگ ناله ميكند: رود، رود بيقرا
ركوه گريه ميكند: آبشار، آبشار!
آه سرد ميكشد باد، باد داغدار
خاك ميزند به سر، آسمان سوگوار
سرو از كمرخميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار
ذره ذرهآب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچوتاب شد، جستوجوي جويبار
در لبش ترانهآب، از گدازههاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار
از سلالهيسحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار
باورم نميشود! كيكسي شنيده است
زير خاك گم شوند، قلههاي استوار؟
بيتو گر دمي زنم، هردمي هزار غم
روي شانهي دلم، هر غمي هزاربار
هر چه شعر گل كنم، گوشهيجمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!
سلام دوستان حال شما؟
مژگان خانوم كم پيدا؟
روی تو خوش مینماید آینه ما
کینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
سلام پایان
آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند:
دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر.
می دانی کویر چیست؟
در راه بازگشت،
در تمام راه،
آفتابی در کویری غروب می کرد.
می دانی دل چیست؟
-
سلام پایان جان
هستیم در خدمت دوستان
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
ای نفس سازِ همیشه
با تو بی قفس ترینم
بی تو حبسیِ سکوتم
زیر خط نقطه چینم
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
دل ز تن بردي و در جاني هنوز
دردها دادي و درماني هنوز
امير خسرو دهلوي