رهزن دهر نخفته است مشو ايمن از او
اگر امروز نبرده است كه فردا ببرد
سلام عزيزان!!!!!!!!خوب هستيد؟
Printable View
رهزن دهر نخفته است مشو ايمن از او
اگر امروز نبرده است كه فردا ببرد
سلام عزيزان!!!!!!!!خوب هستيد؟
دیگر شعرم نمی آید
دیگر شاعران را زبان سخن نیست
حتی کاغذها از سفیدیشان دلتنگند
حتی جمله " دوستت دارم " عذاب وجدان دارد
سلام پایان
شعر قشنگی گفتی از حافظ. همه غزلو خیلی دوست دارم.
نیست در شهر نگاری...
در وسط حیاطم بید مجنونی خواهم کاشت
تا لیلی در زیر آن آهسته و نرم بخوابد
و با شربتی شیرین ، شیرین تر از شیرین ، فرهاد را پذیرایی خواهم کرد
صد رحمت؟؟؟؟
عزیزان !!!!!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگر صداقتی نیست تا بهانه سرودن باشد
منتظر مانده ام تا مرگ
می خواهم وجودم را ببلعد
تا روزی در زیر خروارها خاک
به خود بخندم ...
منظورم وضعیت مشاعره بود. حالا بهتر شد!
کاش چیزهای بهتری می نوشتم
حیف دیر است
دیگر ایوانم آبی ست
ok
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود
خوشحالم كه خوشتون اومد اقا جلال
به نظرتون تاپيك يه جورايي نشون دهنده وضعيت جامعه و مردم نيست؟
در دل ما انسانها
جایی برای سکوت عاشقانه نیست
جایی برای بغض های شبانه نیست
جایی برای درد ...
در دل ما انسانها
چرخ دنده ها حرف اول را می زنند
در دل ما انسانها
مدتی برای ایستادن
و به دوستی ها فکر کردن نیست ...
وضعیت تاپیک منظورتونه؟
تا در گذار صدف های موج دیده
تو را به اوج فراموشی ببرد
تا دریا را به خواب دعوت کنند
تو آتش را به میهمانی می خوانی تا
در چشمانش خیره بمانی
در گذار صدف ها
با موجی ، در اوج یاد
گ
ا
ه
ی
موج تا نگاه ات می رسد
دلم را لرزاندي و رفتي
چو مرغ شب خواندي و رفتي
تو اشك سرد زمستان را
چو باران افشاندي و رفتي
سياه شب لاله افشان شد
كوير تشنه گلستان شد
تو مي آيي
تو مي آيي
تو مي آيي
ز باغ قصه به دشت خواب
ز راه شيرين پر مهتاب
تو مي باري چون گل باران
به جام نيلوفر مرداب
سياه شب لاله افشان شد
كوير تشنه گلستان شد
تو مي آيي
تو مي آيي
تو مي آيي
آره كلا انجمن به نظرم اون شور و نشاط قبل درش نيست
كسي درست و حسابي سر نميزنه و......
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو
آره یهو خلوت شده!!