نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
Printable View
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
افسوس، افسوس براي مردمي که نمي يابند چشمانش را
دمي که برايم تشخيصي نمي ماند که آسمان است يا دريا
عميق، زيبا، خيره کننده
سپاس آن ايزد مهربان را
که نهاد برايم نمادي از خود در اين سرزمين
مريم پاک را
sghl
از طوطی خواهم پرسید
جای اندیشیدن کجاست ؟
رستن را خواهم جست
و از اونشانی حیات را خواهم پرسید
در نارنجستانها.
خنیل و دارو
برجهای کوچک و
مردهگانی
بر پهنهی آبگیرها.
دریغا عشق
که بر باد شد!
که خواهد گفت که آب
میبرد تالابتشی از فریادها را؟
دریغا عشق
که شد و باز نیامد!
بهار نارنج را و زیتون را
آندلس، به دریاهایت ببر!
دریغا عشق
که بر باد شد!
لورکا
همه شب نالم چون ني كه غمي دارم
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
سلام
به یاد دارم
شبهایی را که تا سحر
در خیابان های این شهر پاییزی
در زیر بغض ابرهایت قدم بر میداشتم
و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار می کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو می کرد و به جوی می سپارد ...
سلام محمد
دلم ميل گل باغ ته ديره درون سينهام داغ ته ديره
بشم آلاله زاران لاله چينم وينم آلاله هم داغ ته ديره
فعلا شب خوش
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
شبت خوش
تلاقی دو نگاه
و امتدادی تا چشم لبریز و جود
سلام شقایق است
نگاهی نگران
سایه ای خفته بر تن
در زیراستواری بید
سلام حدود عاطفه هاست
سلام
تو رفتی
ولی من به پاس آن شب
هنوز میبارم ..
پاییز
بهانه شب های دلتنگی
پاییز
پر احساس ترین معشوقه
پاییز
آغوش دلهای عاشق
خدانگهدار ...
سلام. صد رحمت به دیشب آفتاب خانوم!