خیلیا نمیدونن که
حرف زدن با تو
مث
رقصیدن زیر بارون تو اوج مستی
.
.
چقدر لذت بخشه
Printable View
خیلیا نمیدونن که
حرف زدن با تو
مث
رقصیدن زیر بارون تو اوج مستی
.
.
چقدر لذت بخشه
دست مریزاد به عشق!
گرچه توفان شد و بیواهمه پركند مرا
و در این غربت دور از همه افكند مرا
آفرین بر نفسش! دست مریزاد به عشق!
كه چنین كرد به چشمان تو پابند مرا
بیخبر آمد و كرد از همه جا بیخبرم
از تو و نام تو و یاد تو آكند مرا
تن سرمازدهام باغ شد و فروردین
تا به لبخند تو پیوند زد اسفند مرا
جادهها در شب تاریك به راه افتادند
تا به روزی كه تو باشی برسانند مرا
تا به روزی كه... شب و جاده و آواز چهقدر؟
میكشد عشق به دنبال تو تا چند مرا؟
سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم
فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟
ز سردی های خاک تیره آغوشت چه می جوید
چه بد دیدی ؟چه بد دیدی؟ ز گرمیهای آغوشم
نه چشم بسته بگشایی نه راه رفته باز آیی
به مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشم
به جز در دیده ام کی می پسندیدی سیاهی را؟
نمی بینی مگر اکنون که سر تا پا سیه پوشم؟
تو آگه کردی از لفظم، تو ساغر دادی از شعرم
به دلخواه تو می گویم،به فرمان تو می نوشم
نه باهوشم،نه بیهوشم،نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم،همین دانم که می جوشم
پریشانم،پریشانم،چه می گویم؟نمی دانم
ز سودای تو حیرانم،چرا کردی فراموشم؟
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
در کتابی
که حافظهی من است...
در صفحهی نخست
فصلی که اولین بار
تو را دیدم
کلمهای ظاهر میشود...
اینجا زندگی تازهای آغاز میشود
گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش
در آرزوی توام
ای آرزوی من
تویی شیرین ترین كلام زندگیم
تویی زیبا ترین اتفاق زندگیم
در آرزوی توام
در آرزوی داشتنت
ای زیباترین آرزوی من
برده در آرزوی آزادی ست
من آزاد در آرزوی بردگی تو
قناری در آرزوی آزادی از قفس
من گنجشك در آرزوی قفس تو
اي عاشقان عهد كهن
نفرينتان به جان من
او را رها كنيد!
نفرين اگر به دامن او گيرد
ترسم خداي ناكرده بميرد
از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد
او را رها كنيد!
حميد مصدق
---------- Post added at 11:42 PM ---------- Previous post was at 11:41 PM ----------
غرور من كه به ملك سخن گدايي كرد
دريغ!
در طلب آشنايي با تو
وفا و عشق تورا - چون گدا-
گدايي كرد!
تمنا
كاش آن آيينه اي بودم من
كه به هر صبح تو را مي ديدم
مي كشيدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو را
با آنهمه پيچ، آنهمه تاب
آنگه از باغ تنت مي چيدم
گل صد بوسه ي ناب
---------- Post added at 11:52 PM ---------- Previous post was at 11:50 PM ----------
"مرغ آتش"
من مرغ آتشم
مي سوزم از شراره ي عشق سر كشم
چون سوخت پيكرم
چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست
آن گاه
باز از دل خاكستر
بار دگر تولد من آغاز مي شود
و من دوباره زندگيم را آغاز مي كنم...
پرواز مي كنم...
پرواز مي كنم...
این آخره آهنگه واسه عاشقا
خدایان عاشقم کرده کنار من نمیمونه
داره دل میکنه میره داره میگه پشیمونه
خدایا عاشقم کرد و از بودنم سیره
دل بیرحم اون یه جای دیگه گیره
خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه
انداخته گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه
چه سال نحسیه امسال چه طالع بدی دارم
آهای تقویم پر پاییز ازت بیزار بیزارم
تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس بی پایان
چقدر دل میبری ساده چقدر دل میکنی آسون
کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده
نگاهت رو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده
خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه
میندازه گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه
" آسمون به ماه میگه : عشق یعنی چى ؟
ماه میگه : یعنی بودن در آغوش تو !
ماه میگه : تو بگو یعنی چى ؟
آسمون میگه : يعني انتظار دیدن تو ! "
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم!
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد!
با این دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
تـا شب زلـف تـو سرفـصل غـزل خوانیهـاست
زنـدگـینـامه ی مـن شـرح پـریـشانیهـــــاست
بــــا تــــو مــن پـنـجـــرهای روبــه طـراوت دارم
كــه بـهـار نـفـسش گـرم گـل افـشانـیهـاست
طـعـم تـصنـیـف تــو در بـــــاور بـلـبـل پـیـچـیـد
كـه سـحر تـا بـه سـحر محو غزل خوانیهاست
از تــو روزی خــبـــــری داد نــسیـمی و هــنــوز
كـــوچــه نــورانـی انــبــوه چـراغــانیهـــــاست
زورق شـعر مـن از چـشم تــو بــیـرون نــــــــرود
رام دریــا نــشدن مـنــطق طــوفــانــیهــاست
مـن بـه كــفـری كــه تـو پــیغـمـبر آنـی شـادم
گـرچـه دنــیا پـر انــواع مـسلـمانــیهـــــــــاست
آی مــجــنون خــیــابـــان ســلامــت بـــــــرگرد
عشق حسی است كه مخصوص بیابانیهاست
مــن در آغــوش سلامت گــل بـاغـی نــشدم
ایــن غـزلهــا هــمه پــرورده ی ویـرانیهاست
* مثل هميشه *
سرور ِ شعر من سلام چگونه ايد خوش مي گذره ؟
ببخشيدا بازم شبا ميريد كنار پنجره ؟
ستاره ها كه در ميان شما ميريد نگا كنيد ؟
اون ستاره پرنوره رو بازم ميريد صدا كنيد ؟
كتاب حافظ مي ذاريد پائين ِ تخت كنارتون ؟
فال ميگيريد هنوز واسه مهر و وفاي يارتون ؟
از من بيچاره چي ، شب يه وقتايي ياد مي كنيد ؟
بازم سر ديوونگي هام داد و فرياد مي كنيد ؟
حتماً خوبيد وگرنه به ، خيال ِ من سر مي زديد
يه سر به اين خرابه ي بي در و پيكر مي زديد
به سنت ِ قديميا واسه شما زدم به چوب
الهي كه همين جوري هميشه باشيد خوب ِ خوب
من چي بگم واسه شما فرقي نداره خبرم
همون جور عاشق شمام همون جوري در به درم
به آب و آتيش مي زنم تا شبا خوابم ببره
اما نميشه فكرتون از اين چيزا قوي تره
اين افتخاره واسه من بيدار باشم واسه شما
فقط يه مشكلي كه هست شما كجا و من كجا
عكستونو با اجازه دادم يه نقاش بكشه
اون كه ازش برنمياد اما نه ، اي كاش بكشه
اگه كشيد قاب مي كنم مي ذارمش بالا سرم
عكس ِ شما رو مي ذارم لاي گلاي ِ دفترم
راستش مي ترسم عكستون بيرون بمونه سوز بياد
نقاشي اما بهتره سرما نمي خوره زياد
حتماً الان مي خنديد و مي گيد عجب ديوونه اي
هر جوري كه شما بخواييد بدون هيچ بهونه اي
عاقل بودم فايده نداشت گفتم شايد ديوونه شم
شايد واسه يه بار شده قبول كنيد بياييد پيشم
جسارته شما كه نه ، خيالتونم كافيه !
اين علامت تعجبه پاك نمي شد اضافيه
پريشبا سوز مي اومد پنجره رو بسته بودم
از دست ِ هر چي آدمم تو دنيا هست خسته بودم
درد ِ دلم شروع شد و عكستون اومد روبروم
داشتيد بهم گوش مي داديد اين يعني اوج آرزوم
عجب شبي ، ابري زد و يه كم گذشت بارون گرفت
ابر چشام اين فرصتو ديد و دوباره جون گرفت
من بودم و عكس ِ شما و يه عالمه روياي خيس
انگار يكي بهم مي گفت هر چي مي بيني بنويس
دستاي من نمي تونست حتي مداد نگه داره
فقط يادم مياد نوشت شمارو خيلي دوست داره
اين جور نگاهم نكنيد مگه شما دل نداريد
خودتونو واسه يه بار ، شده جاي من بذاريد
شما نمي ذاريد اگه ، بذاريدم نمي تونيد
عاشقي كه اين جوري نيست يه طعميه نمي دونيد
يه وقتي توهين نباشه اينو نگفته من ردم
اصلاً به قول خودتون يه جوري ام ، اصلاً بدم
حق با شماس خب بگذريم سرده هوا زمستونه
كاش كسي باشه روتونو شبا تا صبح بپوشونه
مراقب چشماي ناز و روي ماهتون باشيد
ببخشيدا مراقب طرز نگاهتون باشيد
اگه ميشه ديگه شبا نريد كنار ِ پنجره
لطفاً بذاريد واسه بعد تا كه زمستون بگذره
توقع جوابي نيس هر جور باشيد كه راحتيد
فكرشو اصلاً نكنيد كه اين روزا تو غربتيد
من قول ميدم اگه بيايد شما رو اذيت نكنم
حتي ديگه تو نامه هام با شما صحبت نكنم
اما حالا دور بوديد و بايد يه نامه مي دادم
قبول ، نبايد انقدر اونو ادامه مي دادم
فداي اون لحظه اي كه نامه رو بازش مي كنيد
خوش به حالش اونو داريد ناخواسته نازش مي كنيد
زمستون يه سال سرد ، شبي كه غم داره هوا
هيچكي نمي دونه چقد مي خوامتون ، بجز خدا
مریم حیدرزاده
باران
چه باران زیبایی بود...
آن شب همه چیز مثل آسمان آبی بود
شاید هم سرخابی بود
راستی آسمان آن شب رنگ خون بود مثل جنون
یا رنگ سکوت مثل سکون؟
آسمان شبیه چشمان شوخت برق می زد آن شب
زمین به زیر رویای با تو بودن فقط
چرخ می زد آن شب ...
ابرها که به هم می رسند رعدو برق می شود
ولی ما که به هم می رسیم...
چشم ها پر از شرم می شود
هوا گرم می شود
سرد می شود
نمی دانم چه می شود
به یاد گذشته ها
دل پر ز درد می شود
پر ز درد می شود
...
ابرها که به هم می رسند رعدو برق می شود
ولی ما که به هم می رسیم...
چشم ها پر از شرم می شود
(سپیده ترابی فر)
نامه ات آمدو بوسيدم و از بر کردم
خواندم وخواندم و هر بار مکرر کردم
مست از نامه پر مهر نشستم تا صبح
جان خود را ز گلنامه،معطر کردم
بوسه بر ((نامه)) زدم،بوسه اي از پرده دل
از پس بوسه،يکي بوسهي ديگر کردم
حلقه زد اشک به چشم من و در آينه اش_
قد و بالاي تو را جان مصورکردم
نقش زيباي تو در ديده ام آمد با اشک
گل روي تو در اين(( برکه)) شناورکردم
روي دلجوي توو بوي دلاويز تو را
با گل و آينه و عطر برابر کردم
چهرهات در نظرم آمد و مهتاب دميد
شب خود را به چراغ تو منور کردم
من که از عشقکسانم دل بي باور بود
نامه مهر تو ديدم و باور کردم
از تو پنهان چه کنم؟همچوهمايي ز قفس
بهر پرواز به سويت هوس پر کردم.
من اگر دفتر نفرین شده ی اندوهم
اگر از نسل گلی هرزه به روی کوهم
اگر از کل جهان وارث یک احساسم
تو همان آدمک چوبی پیمان شکنی که فقط لایق آتش زدنی
تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه هایت
تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو
سلامی
چگونه می توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه هایت
تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی
چگونه می توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه ات
بهانه ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده ای
به سرنوشت رضایت دادم
بدين افسونگري، وحشي نگاهي
مزن بر چهره رنگ بي گناهي!
شرابي تو!
شراب زندگي بخش!
شبي مي نوشمت، خواهي نخواهي...
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
مینویسم
د ی د ا ر ...
تو اگر بی من و دلتنگ منی
یک به یک فاصله ها را بردار...
تا كي بايد رفت
از دياري به ديار ديگر
نتوانم ؛ نتوانم جستن
هر زمان عشق و ياري ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر ميكرديم
از بهاري به بهار ديگر ...
فروغ / ( از كتاب تولدي ديگر )
من به تو محتاجم
باز با من سخن از عشق بگو
ای سراپا خوبی
به خدا محتاجم
من چو ماهی كه ز دریا دور است
و شن گرم كنار ساحل
پیكرش را گور است
موج امید و وفا می خواهم
من ترا می خواهم به تو چون سرو بلند
كه بر آن ساقة نیلوفر نازك پیچد
همچو آن پیچك لرزندة خرد
تارهایی ز وفا می پیچم
تا جدا هیچ نگردی از من
با تو می مانم در باغ وجود
با تو می مانم ای بود و نبود
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود :41:
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود :20:
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر :46:
مهربانی حاکم کل مناطق می شود:40:
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
جای دندانهات بر بازویم مانده
شرمم می آید (از زن همسایه!)
اما پنهانش نمی کنم
دیشب بزاق گرمت را حس کردم
و بعد درد را
در روزهای آینده
این خونها که زیر پوستم نفوذ کرده اند
سیاه...سبز...زرد..و ناپدید می شوند
و تو تمام این مدت قربان صدقه ام می روی...
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازشبخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دلآرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنجها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتریهایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.
فراموششکن
گفتمش ساده دل, ساده فراموشش كن
تا به كی چشم به این جاده فراموشش كن
دست بردار از او خاطره بازی كافیست
فكركن گل نفرستاده فراموشش كن
مردمان نگهش قله نشینند هنوز
دل كه در دره نیافتاده فراموشش كن
گفتم این تكه غزل بفرستم نزدش
دل ولی گفت نشوساده فراموشش كن
به شما بر نخورد پای غزل بود و شكست
اتفاقی است كه افتاده فراموشش كن
اگرچه جای دل، دریای خون در سینه دارمولی در عشق تو، دریایی از دل، کم میارماگرچه روبرویی، مثل آیینه با منولی چشمام بسم نیست، برای سیر دیدننه یک دل، نه هزار دل، همه دلهای عالم، همه دلها رو میخوام، که عاشق تو باشمتویی عاشقتر از عشق، تویی شعر مجسمتو باغ قصه از تو، سحر گل کرده شبنمتو چشمام خواب مخمل، شراب ناب شیرازهزار میخونه آواز، هزار و یک شب رازمیخوام تورو ببینم، نه یک بار، نه صد بار، به تعداد نفسهامبرای دیدن تو، نه یک چشم، نه صد چشم، همه چشمها رو میخوامتورو باید مثل گل، نوازش کرد و بوییدبا هرچی چشم توی دنیاست، فقط باید تورو دیدتورو باید مثل ماه، روی قلهها نگاه کردبا هرچی لب توی دنیاست، تورو باید صدا کرد
تو را دوست دارم، به تو نیازمندم،
به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست،
بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛
یک موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ،
منی بی تو
یعنی هیچ! ...
---------- Post added at 02:58 PM ---------- Previous post was at 02:56 PM ----------
میبینی
بزرگترین آرزوی من
چه کم حرف است!
" تـــو "
اقیانوس هم که باشم ...
بی تو ...
آرام نیستم !..
باور کن ..!!
آن چنان به محبت تو نیازمندم...
کز محبت دگران بی نیاز شده ام!
چه بیتابانه میخواهمت...
ای که دوریت
آزمون سخت زنده بگوری...
سلام ممنون از شعراتون میخواسم منم شرکت کنم اما همش میگه نه میشه لطفان کمکم کنید
خدایا مگر من کوره اهنگرانم که دائم میزنی اتش به جانم:40:
یك بوسه زلبهای تو در خواب گرفتم
گویی كه گل از چشمه مهتاب گرفتم
در بركه اشكم همه دم نقش تو دیدم
این هدیه خوبی است كه از آب گرفتم
هرگز نتوانی كه زمن دور بمانی
چون در دل خود عكس تو را قاب گرفتم
در غوغای زندگی تا سکوت مرگ
دوستت دارم تاوان آن هرچه باشد باشد
دوستت دارم
این تعارف نیست
.
.
.
.
.
زندگی من است...