در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمیباختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
Printable View
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمیباختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
نسترن های بیدار شده در شکوفه های گیلاس
در بلوغ مرده اند
در ركاب تو كه مي رفتي
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني
سوي اقصامرزهاي دور
- تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق ، زمردين زنجير زهر مهربان من -
پا به پاي تو
تا تجرد ، تا رها رفتم
مي توانستم چو لبخند
بر لبانت جان بگيرم
يا بلغزم همچو اشكي
كنج لبهايت بميرم
ولي آفتاب خانوم درست ميگه
فرانك خانوم و مژگان خانوم كه تقريبا نيستن
بقيه هم كمتر سر ميزنن
راستي من يك مشكلي با تاپيك پيدا كردم من الان تاپيك رو با 1306 صفحه ميبينم در حالي كه وقتي روي اون كليك ميكني مياد صفحه 1303 يعني همين جا شما هم اين مشكل رو داريد؟
(به اين ميگن حاشيه پر رنگ تر از اصل)
مرا می خواند
غصه پرواز شاهپرکها از باغ آرزو
و روییدن علفهای هرز پای پونه های باغ امیر
قصه شبهای دراز
و تنها بودن ، با یک چمدان خاطره
اره پایان منم این مشکل رو دارم
تازه دلم هم برای فرانک تنگ شده
همین نه من به پناه شبانه در زده ام
که وقت حادثه ، شب نیز در پناه من است !
نه بیم سنگ فنایش به دل ، نه تیر بلا
پرنده ای که قُرق را شکسته ، آه من است
مژگان خانوم هست بصورت اینویزیبل مثل روح سرگردان تو فروم میچرخه و لی سری نمیزنه اینجا(از وقتی همکار شده)
آره بقیه هم کمتر سر میزنن
(حالا بقیه کیا هستن؟)
تب عشقت جانم را همه شب مي سوزاند
چه كسي در اين عالم غم من را مي داند
عشق تو زده آتش بر دلم
لحظه اي بنشين در محملم
اي شكفته در آوايم
صبح روشن فردايم
خواب خوب من
رؤياهايم
من از جهان بي تفاوتي فكرها و حرفها و صدا ها مي آيم
و اين جهان به لانه ي ماران مانند است
و اين جهان پر از صداي حركت پاهاي مردميست
كه همچنان كه ترا مي بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا مي بافند
سلام اي شب معصوم
ميان پنجره و ديدن
هميشه فاصله ايست ...
فروع فرخزاد
تو که مستانه زدي باده ز پيمانه من
چشم افسون تو شد شهرت افسانه من
شب خوش دوستان
ناله ی ماهیها از لای ترانه ها پیدا بود
آهشان تر
دهاشنان خشک
خشک و تر با هم می سوخت
شب خوش