خدایا!
در هر تجربه،خواه خوشایند و ناخوشایند
به حضور پر مهر تو رو می کنم
هر تجربه،
مائده توست
برای این قلب و تنها و مطرود.
بگذار به پیشواز هر تجربه روم و به ان تهنیت بگویم:
"چه پیامی از معبود برایم اورده ای؟"
Printable View
خدایا!
در هر تجربه،خواه خوشایند و ناخوشایند
به حضور پر مهر تو رو می کنم
هر تجربه،
مائده توست
برای این قلب و تنها و مطرود.
بگذار به پیشواز هر تجربه روم و به ان تهنیت بگویم:
"چه پیامی از معبود برایم اورده ای؟"
پروردگارم . کسی که بر غیر تو روی آورد محروم است . و آنکه از غیر تو طلب کند زیانکار است . درگاه لطف تو به روی مشتاقان باز و خیر و احسانت برای بندگان گسترده است. عطایت برای امیدواران مهیا و کرمت برای سائلان مباح . رزقت برای اهل معصیت هم گسترده است و حلمت بر هر که رو به تو آورد متوجه است . عادتت احسان به بدکاران است و طریقه ات مدارا با سر کشان . پس مرا به راه هدایت در آور و از غافلان دور گردان . ای مهربان ترین مهربانان
خــــداونــدا ...
ايـنک در حـالی بـه درگـاهـت آمـده ام که بـر خـويـش تـقـصـير و زيـاده روی کـرده ام
و عـذر خـواه و پـشيمان و شـکسـته و مـعـذرت جـو و آمـرزش خـواه
و تـوبـه کـار و اعـتـراف کـنـنده و اقـرارگـر بـر گـناهـانـم هـستـم
گــريـزگـاهـی از کـرده ام نـيـابـم
و پـناهگاهـی که در کـار خويـش بـدان روی کـنم نـدارم
جـزايـنکه پـوزشـم پـذيـری ومـرا درعـرصـه رحـمت خـود آوری
خـــــداونــدا ...
پـوزشـم بـپـذيـر و بـر پـريـشـانـيم رحـم آور
و مرا از رشـته سـخـت گـناهـانـم بـرهـان
ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است
خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است
خداوندى كه مالك روز جزاست
پروردگارا!
تنها تو را مىپرستيم؛ و تنها از تو يارى مىجوييم.
ما را به راه راست هدايت كن...
راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى؛
نه كسانى كه بر آنان غضب كردهاى؛ و نه گمراهان
الهي ، يكتاي بي همتايي ، بر همه چيز دانايي
الهي ، عنايت تو كوه است وفضل تو دريا
كوه كي فرسود و دريا كي كاست؟
خدايا ، اي داننده ي رازها ، شنونده ي آوازها
اي بيننده ي نمازها ، اي پذيرنده ي نيازها
از بنده خطا آيد واز تو عطا
الهی ! از بود خود چه دیدم مگر بلا و عناد و از بود تو همه عطا است و وفا .
ای به بر پیدا و بکرم هویدا .
ناکرده گیر کرد رهی و آن کن که از تو سزا .
الهی ! نام تو ما را جواز و مهر تو ما را جهاز
خدایا، بر محمد وخاندان پاکش درود فرست و مرا یاری کن تا در طلب خواسته هایم از تو کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در شکر نعمتهایت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در یادآوری الطافت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در بندگیت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در شناخت نشانه هایت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در نیکی کردن به بندگانت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در کمک و یاری نیازمندان کوتاهی نکنم. و یاریم کن تا در بازگشت به درگاهت کوتاهی نکنم .
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استكان چاي داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبي باراني
آن ها را
با خداي خويش
چشم در چشم هم نوش كنيم
از حسین پناهی
مگه حتما من باید تو این انجمن ادبی بنویسم:41:
می خوام فقط وفقط حرف دلمو بهش بگم
من دلم برات تنگ شده!!!
خداوندا گنهکارم
دیگر نمی توانم عطر حظورت را در لحظاتم بیایم
دیگر نمی توانم دستان پر محبتت را ببوسم
دیگر نمی توانم خود را در آغووش پر مهرت حس کنم
آهای تمام آدم هایی که ادعا میکنید دوستش دارید!
خوب منم دوست همونم
پس چرا هیچکی نمیاد کمک من چرا؟؟؟
چرا باید در تنهایی به جرم انسانیت بمانم
فقط وفقط دم می زنیم از محبتت
مگه غیر اینه هر وقت که بهت نیاز داریم کاسه ی گداییمونو میارم جولوت
می گیم تو که رحمان هستی به ما هم بده
پس چرا گناه می کنی ای بنده ی بی شرم
نه تو که داری اینو می خونی
باخودمم
اینو دارم به خودم میگم
هر وقت شادی! خوب خدا خوبه
هر وقت ناراحتی! هر چی غصه توی دنیاست ماله مهساست
اونوقته که کفر میگی
آخه چرا مهسا چرا؟
می دونم جاش نیست
اما محض رضای خدا هم که شده یکی بگه شماها هم مثل من هستید یا نه؟
یا فقط دارید می نویسید
فقط حرف دیگران رو دارید زمزمه می کنید
اگه اینایی که می نویسید حرفای خودتونه پس دفاع کنید از خودتون!
خدا جون ببین چه دنیاییه
می خوام به عشقم نامه بنویسم مگه عیبی داره کسی رو که هنوز ندیدی نمی شناسی نمی دونی کیه نمی دونی کجایه عاشقش باشی؟
من دوست دارم کسی رو که هنوز ندیدم ولی می خواد بیاد تو زندگیمو دعا کنم عاشقش باشم
بهم میگن دیوونه
که نکنه یه نفر بره سراغ کمدمو اون نامه رو پیدا کنه
به تو نمی تونم نامه بنویسم که نکنه یکی بره سراغ کمدمو پیداش کنه
باهات بلند بلند حرف نزنم که نکنه یکی بشنوه
تو دلم حرف نزنم که از آ خر خل میشی دختر
گریه نکنم که بزرگ شدم
داد نزنم که زشته
نبوسم آسمونو که میگن این دختره خله
زمینو نبوسم که بازم خل میشم
ای بابا من چی کار کنم پس تو این دنیای مسخره!
سلام گل خانمی.
واقعا قشنگ شاید برای این می گم قشنگ چون حرفای منم هست.
خودت که من و می شناسی.
منم مثل خیلی های دیگه می گم عاشقشم اما فقط بعضی لحظه های سخت زندگی
منم مثل خیلی های دیگه می گم عاشقشم اما گناه می کنم
منم مثل خیلی های دیگه نعمت هاش رو نادیده می گیرم
منم مثل خیلی های دیگه....
اما خدایی که من می شناسم خدایی که بازم با تمام این اوصاف همیشه باهام بوده و هست و خواهد بود
خدایی که می شناسم خدای تو هم هست خدای همه هست
کسی نیست که بخواد تنهات بزاره
بیا برای یک بار هم که شده واسه دیگران زندگی نکنیم بگو هر چه می خواهد دل تنگت بگو فرق نداره توی نامه باشه یا توی بیابان یا کوه داد بزنی یا زمزمه کنی فقط مهم تویی و اون.
پس بیا با هم مثل همیشه برای یک بار هم که شده تنها با خدامون زندگی کنیم
من ادعایی ندارم اما می دونم تجربه شیرینی خواهد بود
خدایا، ای کارساز بنده تنها و ای نگهدارنده ما از هر چیز وحشت زا . تو خود می دانی که سرانجام هر گریز و فراری جز بر آستان تو نیست .پس چگونه از بارگاهت می توان گریخت ؟ خدایا ، اگر تو روی بزرگووار خود را از من بگردانی ، یا فضل بسیارت را از من دریغ فرمایی ، یا روزی ات را از من باز داری ، و یا رشته محبت خود را از من بگسلی ، باز هم برای رسیدن به هر یک از آرزوهایم راهی جز تو نمی یابم و در راه رسیدن به آنچه نزد توست جز به یاری تو قدم بر ندارم ... که من بنده توهستم و در اختیارت و جز فرمان تو مرا فرمانی نیست . پس مرا توفیقم ده تا در همه حال از تو به نیکی سخن گویم و به ستایشت کمر بندم و سپاسگزار تو باشم ، تا به آنچه از دنیا عطایم کرده ای دلخوش نگردم و بر آنچه از من دریغ داشته ای اندوهگین نشوم . که تو بر هر کار توانایی .................
تو نزدیک ترینی . تنها ترینی . امن ترینی . تو آنی که بی هیچ واهمه ای می توان با او سخن گفت. هر چه که فکرش را کرده باشی یا که همان دم فی البداهه بیاید را می شنوی بی آنکه خرده ای بر من بگیری . تو آنی که با شنیدن همه خواسته های خوب و بد من و با همه بی مهریم همواره بر من نظر داری و با من مهربان بودی .بهترین آنها را به سوی من جاری ساختی و محبت خود را در آن زمان که از همیشه بدتر بودم بر من روانه کردی ...
پروردگارا . تو را سپاس می گویم که ما را به نعمتهای خود آراستی و هر روز روزی بخشیدن به ما را بر عهده گرفتی . تو را سپاس می گویم که سلامتی را لباسی نمودی آراسته و بر تن ما پوشاندی تا با آن فراغت اندیشیدن به نشانه هایت را داشته باشیم .ما با یاد تو و با نام تو پا در طبیعت زیبایی که خلق نمودی می گذاریم و برای آباد نمودن زمینی که آفریدی و برای پاکیزگی آن تلاش می کنیم . تو به لطف همیشگی خود ما را از آفات و بلاهای آن در امان نگه دار . و با محبت همیشگی که بر ما داری ما را حفظ نما . تویی آن ستوده بزرگوار
خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و این سال را بر ما مبارک گردان . آن را سالی نیکو قرار ده که در آن شکر نعمتهایت را بیش از گذشته بگذاریم و در انجام و اطاعت آنچه ما را به آن سفارش کرده ای بیش از پیش کوشا باشیم و در پی آن به تو نزدیک تر گردیم ... دنیای ما را در این سال پر برکت و نعمات ما را در آن فراوان و رنج ما را در آن اندک نما.سلامتی ما را در آن مداوم گردان و روح و روان ما را در آن آسوده نما . تویی پروردگار بزرگ مهربان .
ستایش خدا را که بر ما منت نهاد و پیامبر خود ،محمد-که سلام خدا بر او باد- را به سوی ما فرستاد ، نه به سوی امت های پیشین و مردمان گذشته . خدایا،پس بر محمد که امانتدار وحی تو و برگزیده آفریدگان تو و مخلص در میان بندگان توست ، درود فرست ، او که کلید گنجینه های برکت است . زیرا او در انجام دادن فرمان تو خود را به رنج افکند ، و زندگیش را در راه تو هدف تیرهای بلا گرداند ، و در فراخواندن مردمان به دین تو ،و برای خشنودی تو، آشکارا با خویشانش در افتاد.و آن نزدیکان و بستگانی که به زبان یا دل ، انکارت می کردند از خود براند تا دین تو را زنده بدارد . خدایا او را به پاس رنجی که در راه تو تاب آورد تا بالا ترین مرتبه های بهشت بالا ببر و ما را در پی او راهی ساز که دعوتمان کرد و گفت : تعالوا... ای کسی که به هر وعده خود وفا کنی ...ای که بدی ها را به خوبی ها دگرگون سازی . همانا تو دارای بخشش بزرگی .
خدایا!
با چشمانی اشکبار
نام تو را در هر نفس نجوا می کنم
و بادا
که ابزار یاری و شفای تو
در این دنیای اکنده از بیماری و رنج باشم
بادا
که برای تو کار کنم
به تو خدمت کنم
تا در عشق و زیبایی ابدی جاری شوم.
خورشید غروب کرده است
روز به پایان رسیده است
خدایا
تو از سر رحمت
طی روز از من مراقبت کردی
و حافظ این فرزندانت بودی
تو در رویاهایم پدیدار خواهی شد
و من در خواب لبخند خواهم زد
از شبی چنین شگفت انگیز
باطراوت نیرومند و شاداب
بیدار خواهم شد
تا وظایف روز بعد را بعد انجام برسانم
خدایا
رحمت تطهیر کننده ات را بر من فروببار
تا سپید چون برف کوهساران شوم
تا با مامی قلب ذهن و روحم
به تو عشق بورزم
و در جست و جوی فرصت یاری به دیگران باشم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خدایا
مرا از هر ذره غرور بی مهری و تعصب
پاک گردان
در خدمت به همنوعانم
مرا خستگی ناپذیر کن
و به من بیاموز به معبد درون وارد شوم
و در انجا منتظر تو بمانم
خوب چون دوست جونم گفت حرف دل بنویسم
منم رفتم سراغ یک دفتر قدیمی که حرف دل
البته بخش بخش که به مرور می زارم
نظرتونم بگید خوشحال می شم
قسمت اول
یک مدت هست که دارم دنبالش می گردم. همه جا به همه سر می زنم اما اون دیگه نمی خواد من و ببینه.شایدم من ارزشش رو ندارم.
18 سال با هم دوست بودیم.اوایل دوستی ما خیلی صمیمی بود .روزی چندین بار می دیدمش هر بار بغلم می کرد می بوسیدم و من و توی اغوش گرمش می فشرد.منم اشک می ریختم، می خندیدم و باهاش راحت حرف می زدم اونم خیلی خوب و دقیق به حرفای من گوش می داد.
گاهی این قدر قشنگ ارومم می کرد که خودم لذت می بردم دوست داشتم همش باهاش قهر کنم تا نازم رو بکشه.اشک بریزم تا چشمام رو ببوسه اما.....
مدتی قهر کرده چون من قهر کردم.من نامردی کردم دیگه خبری از اون نیست.
خسته شدم این قدر که نامه هام رو بدون جواب گذاشت.
این قدر که اشکام رو دید و هیچی نگفت.
اون من و تنها گذاشت چون من تنهاش گذاشتم
حالا پشیمون شدم خیلی پشیمون همه جا رو می گردم اما اون نیست.
تو اونی که منو فرستادی ...
تو اونی که منو برمیگردونی ...
تو اونی که میتونی و میکنی ...
تو اونی که همه رو دوست داری ...
تو اونی که همه دوستت دارند ...
تو اونی که منو اشرف مخلوقات قرار دادی ...
پس میتونم به همه چیز برسم ...
خدایا در این تنهایی محض تنها حضور تو مرهمی بر دل خسته ی من استخدایا در این سکوت بی نهایت در این سیاهی شب تنها خاطره هایم هستندکه همچون ستاره های درخشان گویای روشنی استخدایا در انتهای جاده ی زندگی میان بن بست تنهایی اسیر شده امای کاش می توانستم دیوار سرنوشت را در هم شکنم و ازادی را در اغوش بگیرمای کاش می توانستم صداقت را دوباره احیا کنم انوقت دیگر تنهایی بی معنا بودای کاش می شد همیشه زیبا زندگی کرد
قسمت دوم(به دنبال او)
پسری با شلوار جین و لباس تنگ با موهای میکروبی از کنار دختری رد می شود و متلک می اندازه.
پسری دیگه دست دختری روگرفته و اون رومحکم به طرف خودش می کشه دختر با هزار جور ارایش خودش را به او سپرده و با تمام وجود می خنده.
مردی از تاکسی پیاده می شود سر راننده تاکسی فریاد می کشه:چه خبرته مسیر به این کوتاهی 700 تومون.
اون طرف خیابون یکی داره سییگارش رو روشن می کنه.
پسر بچه ای پوست پفکش رو روی زمین می اندازه و مامانش دستش رو می کشه.
مادری اون طرف تر محکم می خوابونه توی گوش دختر کوچکش.
زنی اون قدر بد لباس پوشیده که مورد توجه همه مرداست.
یکی دیگه با گوشیش بلند حرف می زنه و فحش می ده.
پشت چراغ قرمز همه بوق می زنن.
پسر بچه ای پشت چراغ قرمز به راننده ها التماس می کنه تا ازش دستمال بخرن.
خیابونا پر از گودال پر از دود پر از زباله است
گوشه خیابون کارتون خوابی جونش رو از دست داد.
بر می گردم خونه تلویزیون خبر حمله امریکا رو اعلام می کنه.
پشت سرش خبر مرگ یک نفر و بعد کشتار هزاران نفر
شبکه رو که عوض کردم تبلیغ سس و شامپو ... بود.
می رم پای کامپیوتر تا شاید ازش خبری باشه اما توی شبکه های اینترنتی همش حرف از جنگ و روابط نا مشروع.
توی کتابا حرف از ظلم و ستم و مرگ و....است
و....
اه
اه پس کجایی؟
چقدر دنبالت بگردم از صبح همش نگام به اطرافم بود تا تو رو پیدا کنم اما......
خداوندا هیچگاه مرا در معرض لغزش قرار مده
همراهم باش
یاری ام کن
خدایا دیروقت است حتما نمی آمدم بهتر بودخدایا اذان شده صدای اذان مدینه است یادگار توخدایا بنده ات از پس ثانیه ها بر ما آید در گذر از ساعت ها به تو می اندیشدخدایا بنده ات در مدینه دنبال تو می گشت خودش را در مکه یافتخدایا بنده ات سقف مدینه را دوست دارد تو کجاییخدایا بنده ات هروله را دوست دارد عجله دارد چرا آرامیخدایا بنده ات در مای تو غرق شد پیش نماز گریه می کردخدایا بنده ات در هق هق پسرک مرد در آلودگی استحقاق یافتخدایا بنده ات امشب فقط تو را می بیند پشت به پنجره نشستهخدایا بنده ات حالش خوب است تو چطوریخدایا بنده ات هنوز بدون تو بودن را یاد نگرفته سلامخدایا بنده ات راهی برای رفتن ندارد جایی برای ماندن ندارد دل درد استخدایا بنده ات گرم شد سرد شد خام باقی ماندهخدایا بنده ات بسیار سفر کرد تا تو بیاییخدایا بنده ات گریه اش گرفته امانش را بریدهخدایا بنده ات نمی داند در مکه تو نبودی یا خودش بودخدایا چرا گنبد خضرا تاریک بود مگر چه کرد این بندهخدایا کجا بودی بچه ها گریه می کردند من همه جا را گشتم در قفل بودخدایا بنده ات دل کوچکی دارد تو جا نمی شویخدایا بنده ات امشب مدینه می خواهد تو را می شنود اما به حرفت گوش نمی کندخدایا بنده ات دیگر نمی تواند بنویسد تو نگو بروخدایا بنده ات تنهاست تو را می فهمدخدایا بنده ات به آفتاب می نگرد سراغ مهتاب را می گیردخدایا بنده ات هر روز به تو می اندیشد چون از تو او را می خواهدخدایا بنده ات روزه نمی گیرد روزگار را چسبیدهخدایا بنده ات مولوی هم می خواند خسته شدخدایا بنده ات سر به سجده ی تو پلکان دیگری شده چه کند ؟خدایا بنده ات دروغ می گوید تا ثابت کند تو هستیخدایا خدا بودن هم عالمی دارد ندارد؟خدایا بنده ات حاتم وار تمام شده اما هنوز دست بر غرور خود ایستادهخدایا بنده ات گوش میکند صدای تو را بر قلب های شکسته می شنود مبادا زخمی شود قلب من مباداخدایا بنده ات دلتنگ با تو بودن است بوی گلش چنان مست کرده که دامن از کف بدادهخدایا بنده ات بندگی بنده تو را هم نمی کند بنده ی زمان شدهخدایا بنده ات غرق روزمرگی است هر روز صبح تا شام تو را تکرار می کندخدایا بنده ات هنوز جایی برای بدون تو بودن نیافته کجاییخدایا بنده ات بیمار به پرواز مگس حسودی می کندخدایا بنده ات شکم اش که سیر می شود می گوید خدایا شکرخدایا بنده ات هنوز همان است همان بنده ی پارسالخدایا بنده ات می گوید تو مال منی نمی داند تو را دوست دارد یا مالکیت راخدایا بنده ات مادر دارد تو که نداری دلش شاد کنخدایا بنده ات دوست دارد دوستش بدارند تو را می فروشد به تحسینخدایا بنده ات دلش را به تو سپرده تا دست نامحرم نیفتد پس این لیلی کیستخدایا بنده ات تا عدم دو خط دیگر فاصله دارد تا تو چقدرخدایا بنده ات هیچ چیز نمی خواهد فقط خسته شد بس که تو را به دلیل خواند و به درخواست طلبید و به نان فروختخدایا بنده ات بندگی نمی کند تو خدایی کن
قسمت سوم
واقعا دیگه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم.دیگه برام غیر قابل تحمل شده!می دونم هنوزم نامردم که می ترسی بازم فراموشت کنم بازم قهر کنم.اما.....
حق بده وقتی من هیجا اثری از تو نمی بینم حتی عکسی ازت ندارم حتی جواب تلفن و نامه هام و ایمیلمم نمی دی.
نگو که مشکل از من نگو مشکل از چشمای من!
تو خودت بهتر از همه می دونی چقدر شبا پشت پنجره رو به ماه بهت نگاه کردم
چقدر کنار رودخونه باهات حرف زدم
چقدر به لبخندت توی بنفشه های حیاط خندیدم
چقدر وقتی توی درخت های سرو برام دست تکون می دادی منم با تمام انرژیم برات دست تکون می دادم.
چقدر موقع بارون اشک ریختی و من اشک ریختم
چقدر اسمونت خشمگین شد و غرید و منم با اون فریاد زدم
چقدر با باله های شاپرک من می بوسیدی و منم می بوسیدمت.
چقدر بوسه و نامه دادم دست باد تا بهت برسونه.
چقدر موقع باد بغلم کردی من به اغوشت پناه اوردم
چقدر شبا کنارت فریاد زدم و اشک ریختم
چند وقت توی صفحه های کتاب دنبالت گشتم
چند وقت توی اینترنت و تلویزیون دنبالت بودم
چقدر توبه کردم و عذر خواستم چقدر التماس کردم و ...
چقدر بگم دوستت دارم عاشقتم چقدر بگم وجودم مال توی چقدر منتظر بمونم
من چی بگم؟جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم رفتی تو رفتی و دیگه نمی خوای من و ببینی!
قسمت چهارم
تنهام خسته ام.خیلی خسته همه جا رو گشتم به همه گفتم اما خبری ازت نیست.
التماست می کنم برگرد و تنهام نزار. ازت خواهش می کنم!
اخه خدا جونم می دونم بدم می دونم زیاد گناه کردم می دونم همه چیز و می دونم اما باور کن پشیمون شدم اون قدر که دیگه حاضرم زندگیم و بدم تا یک بار دیگه ببینمت تا یک بار دیگه بغلت کنم تا یک بار دیگه ببوسمت.
خدای من نیستی تا شبا ارومم کنی نیستی تا درد دلم رو گوش کنی.
و من هنوز در انتظار توام در انتظار پیغامی از تو ....
قسمت پنجم
امروز صبح هم مثل همیشه از خواب بلند شدم اما امروز فرق بزرگی با روزای دیگه داشت اسمون رنگ دیگه ای بود یعنی ابی تر بود.یعنی درخت ها سبز تر بود پر شکوفه.بوی گلای توی حیاط بلند شده بود.باد از بیرون به داخل اتاقم امد.نمی دونم ایا به خاطر فصل بهار اما شایدم داره خبری می شه!
از اتاق که امدم بیرون کسی خونه نبود یک راست رفتم روی پشت بوم اره خبری بود یک اتفاقی داشت می افتاد و من بی اطلاع بودم.
خوشحال بودم انگار خبری از خستگی و تنهایی نبود انگار همه چیز یک کابوس بود باد به صورتم می خورد و من مثل دیوونه ها بلند می خندیدم قاصدک یک راست امد توی صورتم.
خودش بود بلاخره قبول کرد بلاخره امد.بلاخره جواب نامه هام رو داد.
به ارامش به حرفای قاصدک گوش کردم خبر از دلتنگی می داد خبر از معشوقم.
وقی قاصدک رفت امدم توی اتاقم دلم می خواست فریاد بزنم اون داشت بلاخره بر می گشت
وضو گرفتم و سجاده رو باز کردم و شروع کردم باهاش به حرف زدن اما هنوز صداش رو نمی شنیدم.
بعد از ظهر بود با دوستم برای خرید بیرون رفته بودیم. پسرکی که به نظر می امد هم معلول جسمی باشه و هم عقلی کنار خیابون جوراب می فروخت.نمی دونم چی شد ناگهان ایستادیم ازش جوراب خریدیم اما اون پولا رو نمی شناخت به هر کس که رد می شد می گفت اینا 600 تومن و مردم بی اعتنا رد می شدن نزدیک بود از دست مردم فریاد بکشم اما بلاخره یکی جواب اون و داد با شنیدن حرف مرد انچنان پسرک خندید که دلم لرزید خداحافظی کردیم .جلور از یک سوپر کمی خرید کردیم و برگشتیم وقتی اونا رو به پسرک دادیم
پسرک نگاهی کرد و خندید.خودش بود مطمئنم خودش بود خنده زیبای خودش وبود.خندش هیچ وقت یادم نمی ره
بعد از مدتی دیدن معشوق واقعا لذت بخش. ناگهان هر دو شروع کردیم به اشک ریختن اون شب تمام مسیر و پیاده بر گشتیم و اشک ریختیم و خندیدیم اما اون در تمام لحظه ها کنارمون بود اون شب ما بالا تر از بقیه مردم گام بر می داشتیم مثل اینکه روی اسمون پرواز می کردیم.
سبک بودمو اماده مرگ نمی دونم چرا اما فکر می کردم کاری دیگه توی این دنیا ندارم.
قسمت ششم
همه چیز روز به روز تغییر می کرد دید من نسبت به ادما و و زندگی عوض می شد هر روز بهتر از دیروز بود
حالا به راحتی می تونستم همه جا ببینمش همه جا اثری ازش بود.
توی خنده یک بچه .توی نگاه یک مادر.توی دستای پدر.توی کتاب های درسی و غیر درسی.توی دل جوونایی که تا دیروز به نظرم بی مصرف بودن.توی شبکه های تلوزیون و اینترنت.توی تمام زندگی...................
کم کم قرار شد یک برنامه دیدار بزاریم تا تلافی این مدت دوری رو در بیاریم.
قرار گذاشتیم برای جمعه عصر.من بهترین لباسم و تمیزترینش رو پوشیدم وضو گرفتم و منتظر شدم عصر بود روی پشت بوم سجاده پهن کردم تا بیاد و با هم حرف بزنیم.
راس ساعت امد با امدنش باد شدیدی بلند شد و مثل همیشه من و توی اغوشش گرفت نمی دونستم چکار کنم اشکام جاری شده بود و فقط زمزمه می کردم کجا بودی این مدت داشتم از دوری می مردم.
کم کم هوا ابری می شد و من توی بغلش نشسته بودم بهش نگاه می کردم دستم روی قلبم بود فکر می کنم داشت از بدنم بیرون می زد.
تا امدم حرف بزنم گفت:خانمی قشنگ من بنده من چرا این قدر طولش دادی چرا یک مدت فراموشم کردی یا من و به این زودی به این راحی از یاد بردی چرا نامه هام رو نمی دیدی چرا حرفام رو نشنیدی چرا فراموشم کردی مگه نمی دونی عاشقتم.
با حرفاش حرفی برای گفتن نداشتم فقط سکوت کردم و اشک ریختم بارون همه جا رو خیس کرده بود صورتم کاملا زیر قطره های بارون شسته شده بود نمی دونم چرا فکر کردم وجودم شسته شده نه صورتم.
بعد 2 ساعت حرفزدن مثل همیشه بوسیدم و رفت بعد رفتنش کم کم بارون بند امد.
قسمت هفتم
دستم و که می زارم روی قلبم احساس می کنم داره یک چیزی می گه یک حرفی رو زمزمه می کنه شاید داره زندگی کردن رو به هم یاداوری می کنه.عشق و محبت رو.
جلوی اینه توی چشمام حقیقت رو می بینم خودش رو خدا رو تنها نبودن رو وی چشمام که نگاه می کنم انگار یکی داره نگام می کنه.مطمئنم من نیستم اون حتما خدای.
به دستام که نگاه می کنم تلاش و می بینم فعالیت و امید و تکاپو احساس می کنم تمام خط های کف دستام داره مسیر رسیدن به اون و نشونم می ده.کمک به مردم.لبخند زدن.شاد بودن.زندگی بخشیدن.محبت کردن و.........
قسمت هشتم
حالا معنی زندگی رو می فهمم معنی با اون بودن معنی بنده بودن معنی عاشق شدن
کاره عاشق و معشوق از یک بار دیدن و شنیدن از یک ماه با هم بودن گذشته اونا نمی تونن از هم جدا بشن اونا باید با هم باشن برای همیشه تا عشقشون همه جا رو فرا بگیره
عشق زمینی یک بهانه است برای فهمیدن معنی عاشقی معنی ع.ش.ق.
نمی دونم چرا باید خسته بود.چرا باید احساس تنهایی کرد.چرا باید ناامید شد.چرا باید فکر کنیم عاشق بودیم و حالا نمی تونیم دوباره عاشق بشیم.چرا نباید زندگی و زندگی کرد.
وقتی هنوز خدایی هست که عاشقانه دوستمون داره وقتی هنوز کسی هست که بهمون امید بده و شادی و نیرو کسی که می شه بهش اعتماد کرد پس چرا باید از زندگی ترسید.
حالا می فهمم چرا بهم می گفت مشکل از چشمای من.من نمی خواستم ببینمش.
اما کافی بود کمی توی پنجره های قلبم جست و جو کنم.
تنها راهش همین بود تغییر پنجره..........
پروردگارا !
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییردهم
دلیری ده
تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده تاتفاوت این دو را بدانم .
و مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابقمیل من رفتار کنند.
الهی! اگر میآزمایی، توان و تحمل و صبرم را زیاد کن. اگر میآموزی، ادراکم راوسعت ده. اگر میبخشایی، ظرفیتم را افزایش ده. اگر میستانی، گوهر کمالی ارزانی کن. و اگر میرهانی ... خدایا. حتی لحظهای مرا به حال خود رها مکن. که نیاز نیازمندانرا تنها تو پاسخگویی که بینیاز از هر نیازی
خداوندا در این سکوت و تنهایی بار دیگر به تو پناه می آورم. تا پناهگاهم شوی می دانم اگر رحمتی باشد از توست و اگر عشقی باشد باز هم از توست. "ای بخشنده ترین و مهربانترین" با تمام وجود می پرستمت و عاشقانه نام مقدست را بر زبان می آورم تویی که معنای واقعی عشقی
خدایا!
بادا که ذهن و قلبم
پیوسته متوجه تو باشد.
و هرگز مباد که شیرینی حضور الهی تو را از یاد ببرم.
بادا
که تبرک حضور تو را
به تمامی کسانی که از راه زندگی من می گذرند منتشر کنم.