مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیس
Printable View
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیس
سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل
بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران
سلام ياران شب زنده دار
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن
هر که ديد آن سرو سيم اندام را
صبر کن حافظ به سختي روز و شب
عاقبت روزي بيابي کام را
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفتست دامن در مغیلانم
سعدی
با اجازه جلال خاننقل قول:
عاقبت روزي بيابي کام را
آيين وفا و مهرباني درشهر شما مگر نباشد
سر کوي تو تا چند آيم و شم
زوصلت بي نوا چند آيم و شم
سر کويت براي ديدن تو
نترسي از خدا چند آيم شم
نقل قول:
ایول شازده کوچولو
ترجمه ترانه lonely day بود از System of a dawn [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و اون زیری هم که Turn the page متالیکاست.
__________________
می لرزم آن دم که به درون می برمش
بگذار نمایش آغاز شود !
چشمانم را می گشایم تنها برای دوباره بستنشان
در راهم , ولی در راهم به سوی جایی که بوده ام
[جیمز هتفیلد]
م
اجازه دادیم!
مرد را دردی اگر باشد خوشست
درد بی دردی علاجش آتشست
چون که گفتی من نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
در چمن تو می پرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
نه دست صبر که در آستين عقل برم
نه پاي عقل که در دامن قرار کشم
نه قوتي که توانم کناره جستن از او
نه قدرتي که به شوخيش در کنار کشم
چو مي توان به صبوري کشيد جور عدو
چرا صبور نباشم که جور يار کشم؟!
شراب خورده ي ساقي ز جام صافي وصل
ضرورت است که دردسر خمار کشد
گلي چو روي تو گر در کمند بدست آيد
کمين ديده ي سعديش پيش خار کشد
در عالم تن چه ميكني هستي
چون مرجع تو به عالم جان است
انوري
شب خوش