-
من چه کسم من چه کسم که بس وسوسه بندم که هر سو کشندم
من چه کسم من چه کسم که از اين سو کشندم
نفسي آتش سوزان نفسي سيل گريزان
زچه هستم ز چه بستم ز چه بازار خرندم
نفسي هم ره ماهم نفسي نسل الا هم نفسي يوسف چاهم نفسي جمله زندم نفسي رهزن و حورم نفسي گنگ ملولم نفسي دين و غرورم که برآن بار بلندم
سلام
-
ما را غرض از دیدن خوبان صفت تست
گر بهر تجلی بود، ار طور پرستیم
روشن به چراغی شده هر خانه که بینی
ما نور تو بینیم و همان نور پرستیم
چطوری محمد؟
-
من از جور یاران بس آزرده بودم
تو درب محبّت برویم گشودی
چنان برگ زردی به رؤیای شبنم
به خواب عمیقی فرو رفته بودم
تو با چشمه ی عشق از ره رسیدی
مرا تا به دریای هستی کشیدی
قسم خورده بودم دگر دل نبازم
به تنهایی خود بسوزم،بسازم
سلام بر همگی
-
ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم
پوشیده رخ آن بت طناز بدیدیم
هم صورت او از همه نقشی بشنیدیم
هم لهجهی او در همه آواز بدیدیم
آن قامت و بالا، که بجز ناز ندانست
بیعشوه خرامان شد و بیناز بدیدیم
سلام. چه خوش شانسی شما!
مشکل حل شد؟
-
من که بهت گفته بودم عاشقی یه کوله باره
گفتی نه
دل عاشق همیشه تو حصاره
گفتی نه
توی دشت عاشقی همش کویره عزیزم
به خدا هر چی بری دریا نداره
گفتی نه
اگه یه وقت گذرت افتاد به گلخونه ی عشق
می بینی که غنچه هاش هم پُر خاره
من که مشکلم حل نشده - فکر کنم ویندوزم بهم ریخته باید عوض شه
الان با کامپیوتر برادرم کانکتم
-
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
-
هر کسی کوله ی باری بر دوش
چشم ها خسته ز خواب
نه سؤالی نه جواب
در پس پنجره ی کوچک من
خفته شهری خاموش
-
شراب ارغواني چارهي رخسار زردم نيست
بنازم سيلي گردون که چهرم ارغواني کرد
هنوز از آبشار ديده دامان رشک دريا بود
که ما را سينهي آتشفشان آتشفشاني کرد
-
در پس پنجره ها
شاید این پنجره را باید بست
رفت و در گوشه ی عزلت بنشست
نه! در پس پنجره دنیای من است
کی توان از همه دنیا بگسست
باید این پنجره ها را بگشود
باید این گرد غم از سینه زدود
-
جاده
در انبوه مردمان
همیشه تنهاست
زیرا که دوستش نمی دارند