ميگويند از تو ننويسم
در خون من گردهمايی لبخندهای تو برپاست
اين را چه کسی ميتواند بفهمد؟!
Printable View
ميگويند از تو ننويسم
در خون من گردهمايی لبخندهای تو برپاست
اين را چه کسی ميتواند بفهمد؟!
حوصـــله خوانــدن ندارم
حوصـــله نوشتــن هم ندارم
این همـــه دلتنـــگی دیگر نه با خــواندن کم می شود ، نه نوشـــتن.
دلـــم لمـــس آغوشــــــــــــــــت را می خـــواهد
فقــــط همــــین . . .
هرکجاباشی
صدای ویولونی هست که بادبیاورد
ابرخاطره هاراببارد
وتوخیس
مثل حالاکه زیرباران قدم می زنم
برسنگ فرش خیابانی ازهرکجا
قدم بزنی.
*
هرکجاباشی- مهم نیست
مهم-صدای ویولونی ست
که باد با خودمی آورد!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من امشب تا سحر بيدار مي مانم
دلم درياي طوفانيست
نگاهم مي شكافد آسمانها را
و چشمم باز بارانیست!
به زير شاخه ي تنها درخت خود
لباس سبز مي پوشم
و با يادت سرودي تلخ مي خوانم
و چاي تلخ مي نوشم
من امشب مشت مي كوبم
به ديواري كه دلگير است
خودم هم خوب مي دانم
براي آرزو دير است!
من امشب داد خواهم زد
دلم لبريز فرياد است
به روي خاطرات بد
صداي زوزه ي باد است
برو با خود ببر ديگر
از اين جا ردّ پايت را
به آتش مي كشم امشب
تمام نامه هايت را...
صدايم باز مي لرزد
من امشب باز هم مستم
تو گفتي هر كجا باشي
من اما در دلت هستم
ولي پايان گرفت امشب
سقوط و گريه و ناله
كنار پنجره ، ديگر
نه گلداني ، نه آلاله
همان بهتر كه من امشب
نديدم گریه ی زارت
زدم يك بوسه بر عكست
خدا يار و نگهدارت
می توانی آنقدر خسته باشی
که خواب را،
که کابوس را،
حتی مرگ را پس بزنی (!)
جهان جواب ام کرده است ... /!!
رفتــــــه ای اما ...
رد پایتــــــ مانده ستـــــــ در منــــــــ
کنار تنهایی امـــــ ـ ـ قدمــــــ ـ ـ می زند ،
بی منـــــــ ...
بیچاره منــــــــ ... !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پشت این بغض
بیدی شکسته
که خیال می کرد
با این بادها نمی لرزد ...
________________________
هیــــــ ـچ هـــم ســـــکوت،
نــــ ـشـــانـه ی رضــایتــــــــ نـیسـتــــــــ !
شـــــایــــد کــــــ ـسی دارد
خفـــــــــ ـه می شـــــ ـود
پـشت یـکـــــــ بـغـض .
شجاعت مـے خواهد
وفادار احساسـے باشـے
کــ ِمیدانـے
شکست مـے دهد
روزے نفس ـهاے دلت را...
سکوت که کرد دلم آتش گرفت...
فهمیدم لب از هم وا کند
"غزل خداحافظی" را میخواند!
هر روز نبودنت را
بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لا مروت
دیگر جایی برای خط زدن ندارم
خوش به حال تو
که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها
آنهم روی من
اگر با کسی نیست خوشحال نباش...
وقتی تنها مانده
یعنی
هنوز
نتوانسته تو را ببخشد و برود... !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کجایـــی مـــرد؟!
ایـــن شهـــر
بـــی تـــو دلـــم را بـــه درد مـــی آورد
هیـــچ مـــی دانــی
چنـــد رکعـــت شـــراب قضـــا بــه گـــردن ماســـت؟!
تـــو و مـــن
هـــزار و یــک شــب بیـــدار
بدهـــکار همیـــم .../.
يـــــــــــــــــك فــــــنـــــــجان بـــــــــــــــــــاران ؛
با طـــــــــعـــــــم خـــــــــــــاطـــــــــ ــره . .
لــــطفا. . . .
اندکی دورتر از پنجره ی احساسم
التهاب دل من
درد مرا میخواند
درد من
بیشتر از ریشه به من نزدیک است
......ریشه ام از مزه ی تلخ تبر می گرید
و در اندام سکوتم
خبری نیست که دلخوش باشم
چه بد آهنگ سکوتی
دل من می گیرد
من از این باغ ِچکاوک خالی
به کدامین قفس ِساخته از تنهایی
دل خود خوش دارم ...
گاهی، قابِ عکسی روی دیوار
من و تنهایی و سردرد و سيگار
صدای آخرین گامِت رو گیتار
من و تنهایی و سردرد و سيگار
من و عکسی که اینجا مونده ناچار
من و گل نه، تو و عکست با یه خار
من و این من که حالا مونده بی یار
من و تنهایی و سردرد و سيگار
من این دل که تنها مونده انگار
من و جنسی که مونده بی خریدار
من وقلبی به درد تو گرفتار
من و تنهایی و سردرد و سيگار
شب و درد و یه پیشونی تب دار
تو و یک نامه با مضمون اخطار
" نگاهت باشه این بار آخرین بار "
من و تنهایی و سردرد و سيگار
مسیحا جوانمرد
تنهــآیــی هـــایــَم را دانــه دانـــه میشمارَم...!
چه کـــــم میشوَم از حس ِ عاشقی...!
وَ چه راحــَت میشوَم از تعلق ِ خاطر....!
چه آسوده میشوَم از دغدغه..!
وَ آرام....
آرام میشوَم از تنهــآیی اَم...
حجم خالــی ” تـــو ” را ؛
حجم پـُـر ” هیچ کس “ .. پـُـر نمی کنـــد!
حالا هی بگـــو ..” دوستــان به جــای مـــا ! “
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش اداره هواشناسی
تا اطلاع ثانوی
تنهایی
پُرباران ترین فصل سال است!
از تو
هیچ نمانده
جز تار سپیدی بر موهام
که هر شب
در آینه فریاد می کشد!
مجتبی شفیعی
راستی فروغ ، دیگر پرنده ای باقی نمانده ، پرواز از یادمان رفته ، تو بگو ، در این پرتگاه نمور چه کنیم؟!
دیشب خواب را شخم زدم
سحر، فقط اندکی گندم یافتم
و دهانم را شستم
که طعم بوسه های مرگ شبانگاهی را فراموش کنم..
نبـــــودن هــایت را
با خیــــال بودنـتـــــــــ
بــﮧ هــــــم بـافـتــــﮧ ام
چـــﮧ ســنگیـــن شـــده ایـــن شـــال گــردن
دارد بـــغــضــم را در گلــــــو خفــــﮧمیکـنــــــد ..
دلیل کمبودهایم
کم بودن هایت بود !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلیلی دارد
هرکس
برای سکوت ..
آسوده بگذاریدش ؛
شاید دلش آسمانی شود ...
روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس :
میان بود و نبودش تنها یک حرف فاصله است !
به همین سادگی !
ومن روز و شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم
وجز دل که روزی هزار بار خراش افتاد کسی نفهمید
که از ب بودنت تا نون نبودنت فاصله تا بی نهایت بود
مــن بی تــ:40:ــو بودن را...
با پرنده هایِ ایوان... با دو خط شعرِ شاملو...
با ابرهایِ نمناکِ آسمان...
با غزلی از حافظ -به همین سادگی- به سر میکنم. . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تــنـهــايـي يـعنــے
ذهنم پــر از تـو ،
خــالـے از ديگـران
امــــا
کنـارم خــالـے از تـو ،
پــر از ديگران ..
شاید رفتم,از هر جایی که هستم,از هر جایی که قرار است باشم
از هر جایی که آدمکها خوشحالند که آنجا پیدایم می کنند
برای رفتنی که شاید همین روزها بیاید
من و تو مي دانيم كز پي هر تقدير حكمتي مي آيد...
من و فرسايش دل.
تو و تصميم و مكان، ما و تقدير و زمان!
چه شود آخر،دلتنگيها؟!
خاطرات مثل اَسِتون نيست زود بپره...
مثل بوي رنگِ ، سر درد آور و طولاني ...
خاطرات بدُ و خوب ُزنده كردي ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهنم که می گویند اینجاست
اتاق کوچک تنهایی همیشگی من!
با دیوارهایی که هر روز از من بزرگتر می شوند
دیگر باید فکری برای رفتن کنم
خواب
خواب
خواب
ای آشنای دیرینه ی من
چه زود فراموش کردی مرا!
کـــــلافه که باشی ...
دلتنگِ کسی هستی؛ که نیست!
حوصله کسی را نداری؛ که هست...!
قرارمان
ایــــــن نبود!!!
چتر مان
دو تا شود
وقتی باران
در انحنای روزهای پاییزیمان
تند تند می بارد ...
بـکـارتِ لـبهـایـت را
کـدام بـوسـه بـرخـواهـد داشـت
در ایـن سکوتِ بی پیــر؟!
پروانه صفت دور جهان گردیدم
نامردم اگر مَــــــــرد در عالم دیدم
یک روز ، یک جایی ،
یک زمانی با هم ،
در همین جا ،
همین جا که اینک تنها نشسته ام ،
نشسته بودیم،
تو مرا نگاه میکردی ،
دستت در دستانم بود و با هم عهدی بسته بودیم...
این روزها میگذرند اما
من از این روزها نمیگذرم ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زمان بارش باران دلم از غربت خورشید میگیرد
و روز آفتابی دلم بی تاب ابری تلخ و باران زاست
خدایا من به دنبال چه میگردم??
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
براي خوردن يك سيب
چه قدر تنها مانديم
گفتی دور منو خط بکش ،
کشیدم...
حالا تو در محاصره ی منی!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]