حميد جان سلام
قضيه امير سيبوي را که به شما گفته بودم يادته؟ اين امير سيبوي رفيق رفيق من است ( من که اونو نديده ام) دوستم مي گفت که اين امير يک گالاردوي زرد ( دروغي ) داره اون روز هاي اول ما از روي بي تجربگي حرفش را باور کرديم و جو گير قضيه را براي برادرم تعريف کردم . منتظر وايستاديم تا يه روز ماررو ببره سوار کنه اما هي امروز و فردا کرد و مارا خبر نکرد
من داستانو براي تو تعريف کردم و تو گفتي که نه همچين چيزي صحت نداره و من سرکار رفته ام
داداشم هم که همش ميگه ديدي سرکار رفتي و حالا ما هم ضايع شديم
حالا به داداشم گفتم که اين هفته جمعه به احتمال بالا منو ميبره که لامبر گيني رو ببينيم ( منظورم همين همايش 27 بهمن هستش )
خلاصه حميد جان يک کاري کن که ما از اين وضع بد نجات پيدا کنيم