نوشته شده توسط Man Hunter
سلام..
آقا..يه شب جاتن خالي,من و همين پسر عمه ام تا خشتك خورده بوديم..اصلا‘‘ رو فضا بوديم اسيدي!!!!
يهو زد به سرمون بريم بالا پشت بوم...يه قليوني هم بزنمي كه تكميل كنه همه چيز رو ديگه.!!!!!!
خلاصه رفتيم بالا,تلو تلو ميخورتيم فطير!!!!!!!!!!!!!!!!!(اختمال سقوط هم بود!!).خلاصه,دنبال يه چيز ميگشتم
كه ذعال ها رو روشن كنيم,ديدميه شيشه الكل نصفه اونجاست..!!!
آقا,چشمت روز بد نبينه,من هم كه تو حال عادي نبودم,,,,كبريت رو زدم,به جاي اينكه بندازم زو ذغالها,...
انداختمش تو الكل...يهو فقط ديدم دستم داغ شده,ساعت 2 شب,داد و بيداد,..پسز عمه ام اونور رو فرش نشسته بود و :blink: منو مگاه ميكرد و ميخنديد.
منم نامردي نكردم,شيشه رو قل دادم طرفش....!!!!!!!!!!!!فقط ديدم يكي داره فحش ميده و داد ميزنه.!!!!!!!!!!
اينقدر اينور اونور رفت كه نگو.حالا من اومدم اون آتش رو خاموش كنم....شيلنگ لب رو گرفتم رو پسر عمه ام..!!!!!
خيسش كردم اساسي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خلاصه ما به هزار بدبختي,اون آتپ رو خاموش كردم...نصف اين ايزوگامهاي بالا پشت بوم سوخت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه...خواسم نبود,آب رو روي ذعالها هم ريختم.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!
هيچي ديگه,اون شب قليون نيكشيدي...هيچي,نزديگ بود بابام يه حال هم به جفتمون بده!!!(كه خدا رو شكر نداد.).
آقا...اين ديگه آخريش بود...ما رفتيم كه بيام(پس من اومدم!!!)
يا حق ;)