به سراغ من كه مي آيي نرم و آهسته بيا كهزيرا كه اين چنين نازك است دل من
مبادا ترك بر دارم
Printable View
به سراغ من كه مي آيي نرم و آهسته بيا كهزيرا كه اين چنين نازك است دل من
مبادا ترك بر دارم
امشب از آسمان ديده تو روي شعرم ستاره ميباردمن به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست
در سكوت سپيد كاغذها پنجه هايم جرقه مي كارد
شعر ديوانه ي تب آلودم شرمگين از شيار خواهش ها
پيكرش را دوباره ميسوزد عطش جاودان آتش ها
آري!!!
آغاز دوست داشتن است
گر چه تا پايان راه پيداست
بيا تا بازم فرياد بزنيم تنهائي ازت بيزارم
يا رب كجاست آن دلبر شيرين سخن كه برايش بي تابم
كجاست او كه حرفاي دلم را بشنود و كجاست كه
بازم تن و قلبم مرا با گفتن دوستت دارم بلرزاند
سرگرمي تو شده،
بازي با اين دل غمگين و خستم
يادت نمياد،
اون همه قول و قرارايي كه با تو بستم
با اين همه ظلم
تو ببين باز چجوري پاي اين همه قول و قرار من نشستم
نشكن دلمو،
به خدا آهم مي گيره دامنت رو عاقبت يک روز
نگو بي خبري نگو نميدونی
دلم پُره از يه نفرينه سينه سوز
نگو بي خبري نگو نميدوني
وقتي که نيستي
گريه شده كار اين دل عاشق شب و روز
نه دلم تنگ نشده برای دیدن تو
واسه بوی گل یاس واسه عطر تن تو
نه دلم تنگ نشده واسه بوسیدن تو
برای وسوسه چشمای روشن تو
چرا دل تنگ تو باشم چرا عکست رو ببوسم
چرا تو خلوت شب هام چشم به راه تو بدوزم
چرا یاد تو بمونم تویی که نموندی پیشم
می دونم تا اخر عمر نه دیگه عاشق نمی شم
یه روز ابری و سرد رفتی تو از زندگیم
به تو گفتم بعد از این واسه هم غریبه ایم
از حقیقت تا دروغ فاصله خیلی کمه
نه دلم تنگ نشده تنها دروغمه
اشكامو پاك كنم يا نه دوستم داري يا نداري
تكليف عشقمون چيه عاشقي يا مسافري
اشكامو پاك كنم يا نه بگو تو مي موني با هام
يا اشك رو هديه ميكني وقت جدايي به چشام
جواب اشكامو بده يه جايي دام تو دلت
يا عشق نا قابل من كهنه شده تو خاطره
بگو بگو بهم بگو پيشم مي موني تو هنوز
تو رو خدا تنهام نزار تو كه دوستم داشتي يه روز
با غم عشقت چه كنم بمونم يا بميرم
اشكامو پاك كنم يا نه گريه رو از سر بگيرم
تو ضیافت سکوتم
تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم
اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم
بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه
اینه تنها یادگاری
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
کوله بارم را ببستم
پا نهادم در رهی،
ناروشن و تاریک و لغزان
پس نهادم ریشههایم،
ریشههایم
ریشههایم ...
وانهادم آشیانم
کنج ِ ترسانِ سرایم
عشق ِ شیرینم
امیدم، آرزویم .
غنچهِی لرزان ِ لبها،
خندهی ِ شاداب و شیرین
روشنای ِ عمق ِ چشمان ِ خروشانی
که موج در موج میغلتید
فرو میرفت
در عمق چشمانم.
هنوز، در گوش من
در یاد من
در اندرون ِ روح ِ خستهِی پژمردهام جاریست.
بر آن پسکوچههای ِ پیچ پیچ ِ سرد و تاریک و نمور ِ خاطراتم
باره باره سر کشیدم
با خود از بیخود
عطشسوزان گذشتم.
یادم آمد
یادم آمد
یادم آمد ...
وای بر من،
در کجای ِ این شب ِ سرد ِ زمستانی،
نهان سازم نگاهِ خستهی فرسودهی خود را ؟
که چند دیریست
آسمان ِ چشم من ابریست.
اگر بارد ؟
اگر بارد ؟
سوز دلسينه از آتش دل رغم جانان بسوختكه نخفتيم شب و شمع بافسانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه كه كاشانه بسوخت
تنم از واسطه ي دوري دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بين كه ز بس آتش اشكم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنائي نه غريبيست كه دل سوز نبست
چون من از خويش نرفتم دل بيگانه بسوخت
خرقه ي زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه ي عقل مرا آتش ميخانه بسوخت
چون پياله دلم از توبه كه كردم بشكست
همچو لاله جگرم بي مي و خانه بسوخت
ماجرا كم كن و باز كه مردم چشم
خرقه از سر بدر آورد و بشكرانه بسوخت
ترك افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
در كنار يارشعر رندانه گفتنم هوس است
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
ظمع خام بين كه قصه ي فاش
از رقيبان نهفتنم هوس است
شب قدري چنين عزيز و شريف
با تو تار روز خفتنم هوس است
وه كه دردانه اي چنين نازك
در شب تار سفتنم هوس است
اي صبا امشبم مدد فرماي
كه سحرگه شكفتنم هوس است
از براي شرف بنوك مژه
خاك راه تو رفتنم هوس است
همچو حافظ به رقم مدعيان