صفر را بستند
تا ما به بیرون
زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم
Printable View
صفر را بستند
تا ما به بیرون
زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم
بی ثمر می کوشم
جایی در دلِ تو باز کنم،
این قفس بَر باد است!
آتش ِ عشق ِ هوس های تو را
پر مرغانِ خیالم ننشاند!
بی ثمر می کوشم
بسُرایم غزلِ عاشق ِ تنهایِ تو را!
چه بگویم به تو از این همه سودایِ کبود
به تو از این همه غوغایِ هبوط؟
کاش می دیدی!
رقص ِ خورشیدِ شبِ تار ِ تو را.
کاش می دیدی!
یک شب، شعر ِ آغوش ِ تو را در رُستن.
من عبث پندارم!
مرغ بیمار امیدم جان داد
و تو لبخند زنان
در خیابانِ هزاران تصویر
باز هم خواهی رفت.
تو، توهُم بودی،
وهمِ گلبرگِ گل ِ شمعدانی،
وهمِ آغاز ِ بهار،
وهمِ لبخندِ کلاغ،
من افسوس زمستان بودم ،
فکر ِ سبزی و فسون
در رگِ من جان داد...
من به خود می گفتم:
عشق محتاج ِ دل است،
نه به چشمی زیبا...
من تصور کردم،
که تو عاشق بودی
که تو عاشق هستی
و عبث فهمیدم
تو، توهُم بودی...!
چون سیب رسیده ای
رها شده در رویا
با رود می روم
کاش
شاخه ای که از آب می گیردم
دست تو باشد
سالها بود که کسی مرا می پاییدو من تو را،و تو اوراو او...این چنین بودن بیجا نیست !مهره های بازی دوران است،که:از ازل یکی پیش است از ما
باید میرفتی
اینبار نه تو از قطار جا ماندی، نه من؛
تو رفتی آنطرف ریل؛
هم تو جا ماندی، هم من.
میدانم تا آخر عمر، همیشه شک میکنم؛
باید میرفتی؟
كودك كه هستي
باهرچه كه هست
شادي
بزرگ كه مي شوي
با هرچه كه نيست
غمگين!
با این که تو این تاپیک کمتر به شعر های کلاسیک با قافیه بر خوردم ول این شعرو که از خودمه رو اینجا میزارم دوستان لطفا نظرشون رو بگن نظر شما خیلی برام مهمه
این همه رنج و مصیبت بر تن ملت ببین
ظلم ظالم را و خبث و زشتی طینت ببین
*********************************
میرود ملت فرو در منجلاب ظلم و جور
در پلیدی های آن نابودی فطرت ببین
********************************
نیست پاکی و صفا در بین علم ای دریغ
کاخ ارزش های انسانی تو بی هیبت ببین
**********************************
کس نتاند کو بماند صاف و صادق در جهان
تو اگر خواهی چنین این کار پر زحمت ببین
**********************************
میکشند و میخورند همچون وحوش اندر زمین
هر کجا سکنی که داری خویش در غربت ببین
**********************************
نیست رحمی در میان گرگ های هم گروه
زندگی در این سرا پر ترس و پر وحشت ببین
*************************************
هر کسی در فکر خویش است و همه در لاک خود
جستجو ها را پی پوییدن ثروت ببین
************************************
هر کسی دارد خدایی نام آن باشد هوس
جمله ادیان الهی خار و بی زینت ببین
**********************************
کل دولت ها شعارند و همه ننگ و ریا
هر تکاپویی که دارند در پی قدرت ببین
***********************************
گر به گوش تو نیاید خوش سخن های معین
لااقل در این سخن با ذره ای دقت ببین
خوبه ،دست شما درد نکنه ،شعرت پر مضمونِ ولی ،سه چیز در شعر کلاسیک حرف اول رو میزنهنقل قول:
اول اینکه باید دقت کنی واجهای تمامی مصرع ها برابر باشن یعنی وقتی مصرع اولت با 15 واج(بخش) شروع شد تمامی مصرع های بعدی باید 15 واج داشته باشن
دوم شعر کلاسیک اصلا به این علت کلاسیک نامیده شده که تاریخ انقضا نداره،یعنی نباید پایبند به عصر و شخص به خصوصی باشه،همیشه ماندگار و مربوط به دوره ی خاصی نمیشه
و سوم اینکه اگه می خوای ادامه بدی باید از همین الان سبکت رو مشخص کنی در واقع باید لا اقل 30-40 دیوان شاعران بنام رو بخونی.
البته من خودم شاعری بلد نیستم شما گفتی نظر بدین اینم نظر من بود .
شايد اگر يادم برود ديروز را
چگونه لبخند زدن را دوباره
به ياد بياورم
اما
نه نمي شود
ديروز بود
كه چگونه لبخند زدن را
آموختم!
پژواک
وقتی که کوه
با همه صخره بودنش
ناچار در مقابل فریاد تسلیم می شود!
از قلب مهربان تو
هرگز بعید نیست
تا روزی از سر رافت
در پاسخ صدای من
این جمله منعکس شود:
دوست دارمت!
دوست دارمت!
وست دارمت!
ت دارمت!
دارمت !