-
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند
میکند با خویش خود بیگانگی
با غریبان آشنایی میکند
آره قشنگه. این بیتشم قشنگه:
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
-
با سلام به همه
دست از طلب ندارم تا کام بر نیاید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
-
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما
ما دل به درد هجر ضروری نهادهایم
زیرا که فارغست طبیب از دوای ما
عبید زاکانی
-
ارغنون ما نوازد نغمه عشق و جنون
ايکه دل داري بيا بشنو نواي ارغنون
عقل اگر جويي مبوي اين گل که مجنون ميشوي
اين گل عشق است و برگش ميدهد بوي جنون
سلام ملت
-
نه به ز شیوهی مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
دلم به میکده زان میکشد که رندان را
کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست
سلام. البوم قشنگیه
-
تو هیچوقت واسه من مثل یه شاخه گل نبودی
آخه گل که می دونی افسونگر و زیباست
هزار اسیر و دلداه و عاشق داره امّا
از تیغ غرورش چه زخمها که رو دلهاست
-
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري
سلام سلام
-
هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد
موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده
در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد
زاکانی
سلام
-
ديگه پيداست از اين
چشماي رسوا
كه چه رازي پنهون
تو سينه دارم
آروم آروم
-
می میرم و ناله بر نمی آرم
لب دوخته ام چه چاره جز این است ؟
این کینه که خوانده یی ز چشمانم
بر گیر و به قلب خویش بسپارش
از بود و نبود دهر این میراث
از من به تو می رسد .... نگهدارش
سلام پگاه خانوم
سلام آقا جلال