-
يادت هست بابايي
از سپيدارهاي کنار راه که با باد مي رقصيدند گفتيم...
از کاج هاي کوچک خشک شده کنار نارون پير، از ارديبهشت عشق و از سهراب
از سهراب که گفتم، گفتي ميخواهي دلم را بشکني و به گريه ام بندازي؟!
گفتم بخدا نه
گفتي در اين صبح قشنگ نمي تواني از زخم ها نگويي بابايي من
از غزل بگو نکند از ياد برده اي آن همه قول و غزل را؟!
گفتم اين خورشيد عالم تاب خيلي خوب مي داند که عشق با کوله باري از غزل به خانه دل من مي آيد
گفتي تو ماه را دوست نداري بابايي؟!
گفتم خيلي دوستش دارم
گفتي از ماه آسمان دلت بگو
گفتم براي اينکه از ماه تمام دلم بگويم بگذار دمي و درنگي ببينمت
پرده توري را کناره اي زد و من ديدمش
همان ماه من بود که مي خنديد
خنديدم و قلم برداشتم و به يادگار بر روي ستون سنگي نوشتم
موسم اندوه که مي رسد ماه را نگاه کنيد...
و همان جا نشستم و يک دل سير ديدمش
ديدمش...
ديدم..
دوستان دارید وارد بازی پیچیده ی میشید ها
-
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
-
-
زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت
امروز ، شاخه های کهن سر کشیده اند
نقش ترا که پرتو ماه آفریده بود
خورشید ها ربوده و در برکشیده اند
پس من نوشتم اقا حمید با اجازه
-
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
-
از امید گفتی که چه زیباست
از تو می گویم که زیباتری
از عشق می سرایی
من نام تو را می گویم که نامت چه زیباست
بازی پیچیده؟؟؟؟؟؟!!!
-
چی شد ميشه ادامه داد يا نه؟
-
-
اي جان جان بي تن مرو ------------گر ميروي بي من مرو
از چشم من بيرون مشو-------------اي روشن بستان من
-
نه خون، نه فریاد، آرام، یا که راستش
مثل دست های خودش اندکی آماس،
آماسی با هوای ملایم ِ صبری کهن.
آن جا، میان ِ انگشت های لمس،
این انگشت های پشمین،
گاهی خرده نانی می گذاریم، گاه گلی
یا جامی شراب، با خیال ِ آسوده
زیرا که می دانیم کسی
به این دست کش ها دست بند نخواهد زد ...