یک روز از هم می درم این پرده تزویر را
یک روز می پیچم به هم سررشته تقدیر را
آیینه دل بشکنم تا وقت دیدار رخش
صد بار حک سازم به دل تکرار این تصویر را
در حلقه دیوانگان تیرخرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه زنجیر را
Printable View
یک روز از هم می درم این پرده تزویر را
یک روز می پیچم به هم سررشته تقدیر را
آیینه دل بشکنم تا وقت دیدار رخش
صد بار حک سازم به دل تکرار این تصویر را
در حلقه دیوانگان تیرخرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه زنجیر را
او گفت خاطرت هست به تو نگاه کردم
آن شب به خاطر تو کلی گناه کردم
گفتم چطور زیبا چیزی شده مگر ؟ گفت
قدری شبیه اویی من اشتباه کردم
ماژیک در دست.
چشمان ِ سنگ نگاه می کنند
اما بیهوده.
هنوز هم میان نام های ناپدید شد گان
واژه ی عشق را می نویسی
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
همیشه از ساعت ها و قطار ها می گفتی
و از ایستگاه های کوچک زیر باران
ناگاه خواستی جهان را به شگفتی واداری
با شاعری جوان بگریزی، خدا می داند به کجا
دل ضعیفم هر چند در مقابل تو ارزشی ندارد
اما با جسارت تمام به تو هدیه اش می کنم
شاید ذره ای از وجودت آرام گیرد
تقدیم به آقا محمد گل
اينجا که رسيدی مکن احساس غريبی
اين کلبه ناچيز تعلق به تو دارد
داریم از تو به زمان ِ گذشته حرف می زنیم
و قلب مان از این خطا به درد می اید
دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو می کرد
در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی
سلام
طفيل هستي عشقند ادمي پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري