ديروز بود شايد هم امروز
مي گذشتم از گذر زمان, از كنار خيال,از كنار درياي محال
پرواز مي كردم مي گذشتم از آرامش
به سياهي مي رسيدم و دوباره مي گذشتم و هم چنان در پي محبت بودم
در پي فرداي بهتر
و اي كاش.................
نمي گذشتم.
Printable View
ديروز بود شايد هم امروز
مي گذشتم از گذر زمان, از كنار خيال,از كنار درياي محال
پرواز مي كردم مي گذشتم از آرامش
به سياهي مي رسيدم و دوباره مي گذشتم و هم چنان در پي محبت بودم
در پي فرداي بهتر
و اي كاش.................
نمي گذشتم.
من از این دل به عذابم دل ز من پر از شکایت
گریه هام خیلی زیاده می تونه باشه حکایت
کاش دست سردم را لمس کند تا جانی گیرم
هر چند خسته از شب تارم
کاش دست سردم را بگیرد...
هرچند به ما میگن گم شو!
سلام فرانک خانوم شبت بخیر
وقتي که ديگر نبود
،
من به بودنش نيازمند شدم ،
وقتي که ديگر رفت ،
به انتظار آمدنش نشستم ،
وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد ،
من او را دوست داشتم ،
وقتي که او تمام کرد ،
من شروع کردم ...
وقتي او تمام شد... من آغاز شدم ،
و چه سخت است تنها متولد شدن ،
مثل تنها زندگي کردن است ...
مثل تنها مردن !!
شما سروری کجا؟کجا
نقش ماه
که پیچ و تاب می خورد
بر پهنه ی دریا
چرخه ی سیال خیال را
به نسیم می سپارم
و ترانه ی خزه آلودم را
با ته نشین یادی
برای خواب مرغان دریایی
زمزمه می کنم
سلام پاکر جان
خوبی ؟
ما گدايان خيل سلطانيم
شهربند هواي جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنيم
گر برانند و گر ببخشايند
ره به جاي دگر نميدانيم
چون دلارام ميزند شمشير
سر ببازيم و رخ نگردانيم
دوستان در هواي صحبت يار
زر فشانند و ما سر افشانيم
مر خداوند عقل و دانش را
عيب ما گو مکن که نادانيم
هر گلي نو که در جهان آيد
ما به عشقش هزاردستانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند
ما تماشاکنان بستانيم
تو به سيماي شخص مينگري
ما در آثار صنع حيرانيم
هر چه گفتيم جز حکايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بي وجود صحبت يار
همه عالم به هيچ نستانيم
سلام فرانک خانوم
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..
سلام بچه ها...منم اومدم...
شاید این غم را مدتیست دارم
می شمارم دقایق را تا شاید
برسد به پایان این شکنجه گاه لحظه ها
چه خوش است درد را با دوستی درمان کردن
هر چند شاید این درد چندی بعد پایان یابد
آقا محمد و فرانک خانوم ممنون
نقل قول:
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدارست و رنگ خون نخواهد شد
سلام اقا محمد گل
خوبی؟
سلام اقا حمید
دو تا چشمون سياهت مثل شب هاي منه
سياهي هاي دو چشمت مثل لبهاي من
وقتي باغ زرد ميشه پلييز مياد
بارون ميشه
سيل غم آباديم رو ويرونه كرده