از ته قلبت نمیاد دوستت دارم گفتنت
برات حقیر و پوچ شده
این تن بی ارزش من
اشکی که تو چشمات نمیاد
با هقفه اُ بارش من
برات نگین الماس ارگ سیاه باغیرمن
حرف همه مقدس
هر کی باشه اما نه من
Printable View
از ته قلبت نمیاد دوستت دارم گفتنت
برات حقیر و پوچ شده
این تن بی ارزش من
اشکی که تو چشمات نمیاد
با هقفه اُ بارش من
برات نگین الماس ارگ سیاه باغیرمن
حرف همه مقدس
هر کی باشه اما نه من
بسکه پیدا بودی
هیچکس با خبر از نام و نشان تو نبود
چشمه ای صاف
نهان در دل کوه
غنچه ای سرخ
نهان در دل مه
هیچکس
در پی روح جوان تو نبود
نگران همه بودی اما
هیچکس
نگران تو نبود ...
دلم از عاشقی سیره نگو نه
باغچه ی سبز دل عاشق من
دیگه همرنگ کویر نگو نه
اون زمون عاشق تو جوونی کرد
اما حالا دیگه پیره نگو نه
همیشه دروغ می گی وقتی میشم
توی چشمای تو خیره نگو نه
می دونی حسی که محتاج تو بود
داره کم کمک میمیره نگو نه
هر لحظه می میرم هزاران بار
مرگی که یکبارم رهاند ،
آه ،
اینهم امیدیست ...
توي آسمـون دنيــا ، هـر کسي ستاره داره
چرا وقتي نوبت ماست ، آسمون جايي نداره
واسه من نتهايي درده ، درد هيچ کس و نداشتن
هر گــل پژمرده اي رو ، تو کوير سينه کاشتن
ديگه باور کــردم اين رو ، که بايد تنهــا بمونــم
تا دم لـــحضه مـردن ، شعـر تنهــايي بخونــم
مي دهد اي جان جان مژده كه عيد آمده
شب من امشب شده نور افشان
زان كه دلآرام من از ره دور آمده
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود
بر دست من نه جام جان اي دستگير عاشقان
دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا
اینقدر دوست دارم بشنوی خندت می گیره
تو نگاه میکنی و دلم تو چشمات میمیره
اینقدر دوست دارم دیوونه بازی می کنم
کلکم شاکی نشو من تو رو راضی می کنم
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقيا
آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا