بر خاطر خسته ام ببخشای
بگذار مرا به خویش ، بگذار
هر جا نگرم ، به پیش چشمم
آن چشم چو شب سیاه اید
Printable View
بر خاطر خسته ام ببخشای
بگذار مرا به خویش ، بگذار
هر جا نگرم ، به پیش چشمم
آن چشم چو شب سیاه اید
در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام
من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام
ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من
بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام
در بهار زندگی احساس پیری می کنم
با همه آزادگی فکر اسیری می کنم
شمع بودن ذره ذره آب گشتن تا به کی
راه پر خاشاک را آرام رفتن تا به کی
یک روز دل من آن چنان بود
یعنی که هزار نغمه می زد
یک شب ، بر جمع نکته سنجان
جانم به نگاهی آشنا شد
غم آمد و در دلم درآویخت
شادی ز روان من جدا شد
یکباره چه شد ؟ دلم فرو ریخت
از دیدن آن دو نرگس مست
گفتی که سه تار نغمه پرداز
بر خاک ره اوفتاد و بشکست
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آينه دانی که تاب آه ندارد
شوخی نرگس نگر که پيش تو بشکفت
چشم دريده ادب نگاه ندارد
(اصلاح کردیم)
دارم آب میشم آسون
توی دستای گرمت
منم برف زمستون
به من نخند عزیزم
پریشونم پریشون
وقتی که از تو دورم
آب واسه من میمیره
دلم میون سینه
پرنده ای اسیره
هزار و یک حرف تو دلم
برات نگفته دارم
وقتی نگام بهت میفته
زبونم میگیره
هر نفس آهي است كز دل خوني
لحظه هاي عمر بي سامان مي رود سنگين
اشك خون آلود هم گامان مي كند رنگين
سلام به همه
محمد چه مي كني بعد از صندلي؟ جا براي نشستن پيدا كردي؟:31:
آفتاب خانوم شما كنكورتون چطور شد؟
نازک تنم، ولی نه چو گل های بامداد
گرد غمم، به چهره ی یاری نشسته ام
گر خوب و گر نه خوب؟ نوازشگرم تویی
چون نغمه ی نهفته به تاری نشسته ام
سلام پایان خوبی؟
در مورد امتحان با من حرف نزنید
دپرس شدم رفت
منم مي شم مثل خودت
يه نارفيق وبي وفا
براي من
رفتن تو
مرگ دل و ترانه نيست
نگام پر از بهانه و حسرت عاشقانه نيست
تا شهسوار من رسد و خیزم از پِیش
در پیش راه او چو غباری نشسته ام
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
نگران نباش افتاب جون
منم 1 هفته دیگه دپرس میشم