در امتداد جنونم بیا و رو در رو
به خندههای عجیبم بخند حرفی نیست
از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند
به این غروب غریبم بخند حرفی نیست
طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند
تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست
سلام آفتاب خانوم
Printable View
در امتداد جنونم بیا و رو در رو
به خندههای عجیبم بخند حرفی نیست
از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند
به این غروب غریبم بخند حرفی نیست
طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند
تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست
سلام آفتاب خانوم
تو خود با خبر ز حال منی
چو جان ،نهان شده در جسم پر ملال منی
جنین که می گذری تلخ بر من ، از سر قهر
گمان برم که غم انگیز ماه وسال منی
سلام آقا جلال
خوبيد؟
.ياوه گوي و ديو سيرت گشته ام
. چون عموي خنگ و پيرت گشته ام
. ژاژ خاييدن بگشت امري خفن
. ميكنم آخر خودم را من كفن
. ناسزا گويي ديگه تو خونمه
اميرحسين توكلي
از ياد نبر كه ساده نويسي،
هميشه نشان ساده دلي نيست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهي گريه ها در دفترم مي نويسم:
« باز مي گردي»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه ِ مشترك ِ تمام شاعران ِ اين است،
كه پيشگويان خوبي نيستند ...
مرسی ممنون
دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد
ره فرار نه و طاقت قرار ندارد
به تنگدستی ی من طعنه می زند ز چشم دشمن ؟
غنی تر از من وارسته روزگار ندارد
دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست
کوته شده ست فاصلهء دست و آرزو
حتی نجیب بودن و ماندن ، محال نیست
بیدار راستین شده خواب فسانه ها
مرغ سعادتی که در افسانه می پرید
هر سو زند صلا
کای هر کئی ! بیا
زنبیل خویش پر کن ، از آنچت آرزوست
کم پیدا بودین مدتی؟
پست اشتباه!
ترانه هایم را ببخش !
کودک صدا
هنوز آواره است !!!
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است
تا گیسی گردنم در زیر قرضس طلب كار از پیم آن بی تبارس
دیگه نسیه نمیدد مشدی اسمال زبس بدخلق و كوفت و زهر مارس
سر و سوری همه رندون سیبیلس ولی كاری من افسرده زارس
مسی مور و ملخ دورم طلب كار صف اندر صف قطار اندر قطارس