میوه بر شاخه را نمی گویم
از خاک تلخ
سخن میگویم.
بر شاخه های هیچ
چه فرق میکند این یا آن.
اشتباهمان
همیشه همین بوده است
همین گمان
که آن گلابی دور از دست
چقدر شیرین است.
Printable View
میوه بر شاخه را نمی گویم
از خاک تلخ
سخن میگویم.
بر شاخه های هیچ
چه فرق میکند این یا آن.
اشتباهمان
همیشه همین بوده است
همین گمان
که آن گلابی دور از دست
چقدر شیرین است.
تبر بر جان من ميتازد انگار
از آن روزي كه آسوده گذشتي
نماندي و نديدي حال زارم
به جز يادت همه احساس تو رفته است انگار
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو
باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل
گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو
وفای شمع را نازم که بعد از مرگ پروانه........به هر خاکستری در ماتم پروانه میسوزد
++++++++++++++
بعد از یک مدت دوباره اومدیم مشاعره :20:
داشتم می رسیدم
. به تمام ان رویاها
. ابر
. اسمان
. ستاره
. دستانم به ابر نمیرسد چرا؟
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگو ایم که نی ،نی شکنم شـــکر برم
مولانا
.من براي ديدن يك نگاهت هفته ها و ماه ها روز شمار كرده ام
. من براي با تو بودن شب زنده داري كرده ام
. چه شبها كه از داغ فراقت گريه كردم
. چه روزها كه برا�
از این پنجره به بعد
من از دنیا می ترسم
تو می گویی تاریک می بینم
ولی جهان به روشنی حرف های ما نیست
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
من از روشنی روزها نمی گویم
از اینکه چیزی برای خنده ندارم
همیشه که نباید چراغ چهار راه
پیش پایمان سبز شود
گاهی خوب است دیر به خانه برسیم
دیر از خانه دراییم
از این چراغ به بعد می بینی
کسی برای مردن به خیابان نمی اید
و انگار قرار این مدار بود
که زود به خانه برسیم
زود از خانه دراییم
و زندگی را به خانه ببریم
ولی تو همان منی
که هر روز برای مردن به خیابان می ایم
هر روز برای مردن به خانه می روم ؟
ولی من همان توام که ته سال
تنگ کوچکی از عید به خانه می بری
وقتی ماهی هست
کسی برای زندگی به خانه می اید
وقتی ماهی نیست
کسی برای مردن به خانه می اید