ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
Printable View
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
دلم تنگ است
دلم اندازه ي حجم قفس تنگ است
سكوت از كوچه لبريز است
صدايم خيس و با راني ست
نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني ست
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
چقدر زیبایند این بیتها
درگذشت ...
حال دیگر حالش کاملا خوب است
دنیا را دنیاتر میبیند
زیبا را زیباتر
و گلها را گلهاتر.....
من امروز با تخت خالی ملاقات کردم...
به بالین او قطره های سرم اشک می ریخت
اره قشنگن
تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما»،
کوريم و نميبينيم، ورنه همه بيماريم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکيده و بيباريم
دردا که هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نميبريم، ابريم و نميباريم
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم
--------------------------------------------------------------------------------
من از اينجا خواهم رفت
و فرقی هم نميکند
که فانوسی داشته باشم يا نه
کسی که ميگريزد
از گم شدن نميترسد
----------
خوب سراغی از من نمی گیرید...ای داد رفتم از یاد
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره است
همینی که باقی مونده
واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردند
آخرینشم تو بکن
سلام ای نرفته از یاد!
به نظر میرسه همه یه کمی بی حوصله شده اند.نه؟
ته که هرگز دلت از غم نسوخه .......... کجا از سوته دیلانت خبر بی
-----------
سلام..والا من که خوبم
ياد تو ميرفت و ما عاشق و بيدل بديم
پرده برانداختي كار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چيست كه در خانه تافت
سرو نرويد به بام كيست كه بر بام رفت
مشعلهاي بر فروخت پرتو خورشيد عشق
خرمن خاصان بسوخت خانهگه عام رفت
خب دیگه! اینطوریه. برا بعضی ها دنیا بیشتر میسازه!
تا بتواني حذر كن از منت
كاين منت خلق كاهش جان است
انوري
سلام بر عزيزان اهل شعر و مشاعره