هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
...
Printable View
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
...
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ ........ ز دستم شیشهی ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم .... که در دامان دلبر برزنم چنگ
-----------
سایه جان رسیدن به خیر
جات خالی بود
مرسی عزیزم
لطف داری شما
..............
امانم ده نازنینم
تا دیگر بار
نفسی از عشق کشم
در آغوشت.
گرچه نمی دانم
از چه دلگیری،
از من یا از زندگی،
اما بگذار امشب را
- وتنها امشب را -
در آغوشت بیارامم،
تا بند زنم
شکسته چینی دلت را.
و پس از آن
آنجا روم که دیگر هرگز
باز نبینی ام
- اگر تو بخواهی -
و اگر روزی به یادم افتادی
در تاریک ترین گوشه ی دلت
و در پنهان ترین کنج افکارت
باز خواهی یافت مرا
اگر روزی به یادم افتادی.
...
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
...
ز فراق چون ننالم من دل شكسته چون ني؟
كه بسوخت بند بندم ز حرارت جدايي
عراقي
كاشكی تاريكی می رفت فردا می شد
صبح مي شد چشمون تو پيدا می شد
لب های ناز تو با قصهء عشق
مثل گلهای بهاری وا می شد
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز می كنه
يادته قول دادی پيشم می مونی
قصه ي عشق زير گوشم مي خوني
نمی دونست دل واموندهء من
كه تو رسم بي وفايي مي دوني
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز مي كنه
هنوز از عشق تو لبريزه تنم
عاشق چشمون ناز تو منم
نمي دونم چرا من هم مثل تو
نمي تونم زير قولم بزنم
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز مي كنه
...
هیچ چیز نمی دانستم
و نمی دانستم که نمی دانم
اما تو میدانستی
و می توانستی
و همین بس بود که دست هایم را بگیری
و در کلاس مهربانی ات بنشانی
و نخستین حرف ها را برایم هجی کنی
یک لحظه به پنهانی گر وصل تو دریابم
گر وصل تو دریابم یک لحظه به پنهانی
صد بوسه به آسانی از لعل تو بربایم
از لعل تو بربایم صد بوسه به آسانی
ياد حرفاي اون روزت مي افتم
كه تا گفتي به جون و دل شنفتم
عجب غافل بودم من
اسير دل بودم من
اسير دل نبودم
اگه عاقل بودم من