ای گل سوسن و صحرائی من
همدم غربت و تنهایی من
من چو زورق، تو چو دریای منی
آشنای دل تنهایی منی
من کـویـرم تـو نـــم بارانی
مژده ی رحمت بی پایانی
عــطرآغـوش گــلی رویـایــی
چون سرآغاز غزل زیبائی
نغمه ی چلچه ای شیرنی
مژده ی رویش فروردینی
خلوت تنگ دلم خانه ی توست
محرمش باش که ویرانه ی توست
بتو این غمزده عادت کرده ست
تا که روی تو زیارت کرده ست
من و تو گوهر یک دریائیم
جوشش یک و خم و یک مینائیم
آفـتــاب دلـمان خـنــده ی هــم
سینه مان بحر خروشنده ی هــم
مرده ام با تو روان می گیرد
با نفس های تو جان می گــیرد