جنگ و صلح - لئون تالستوی - ترجمه ی سروش حبیبی
...
ژنرال می گفت: سرکار سرهنگ باز هم می گویم، من چطور می توانم نیمی از افرادم را در جنگل بگذارم؟ خواهش می کنم ... (تکرار کرد) خواهش می کنم موضع بگیرید و خود را برای حمله آماده کنید.
سرهنگ به خشم آمده بر افروخت و با روسی شکسته بسته اش جواب داد: من هم به شما خواهش می کنم به کاری که به شما نامربوط است قاتی نشوید. شما اگر سوار هستید ...
- من افسر سوار نیستم جناب سرهنگ، یک ژنرال ارتش روس هستم و اگر نمیدانستید بدانید که ...
سرهنگ از خشم بنفش شده ناگهان اسب خود را برانگیخت و فریاد زد: چرا! خوب دانستم حضرت اجل! لطف کنید به خط مقدم تشریف ببرید و ببینید که این موضع بد می ارزد. من حاضر ندارم که هنگ خودم را برای هوس شما داغان کنم.
-سرهنگ شما خودتان را گم کرده اید. من ابدا در پی ارضای هوس خودم نیستم و ابدا به کسی اجازه نمیدهم چنین حرفی بزند!
...
یادداشت خواننده: اینجا صحنه ی جنگ ارتش متحد روس و اتریش با ارتش فرانسه هست و ژنرال خارجی زبان اصلیش آلمانی هست. نکته ی قابل توجه ترجمه ی گیرایی هست که برای نشون دادن تسلط نداشتن ژنرال آلمانی به زبان روسی انجام شده.