تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
Printable View
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
منم آن جغد شوم
من آن جغدم که شب و روز چشم
در راهم
چشم در راه توم
از دوری تو کنم ناله هرشب
ناله هایم از دل شکسته ام است
یه یاد روزگارانی که منوتو................
به یاد روگار معصومیت............
روزگارانی که من وتو شاد وشادباهم بودیم
ای کاش..............
جزتو آرزویی ندارم در این تاریکی شبم
بی تو این زندگی را نخواهم
یا بمیرانم ویا جانی تازه ده مرا.
اي عشق از ماندن بگو
اقرار كن اقرار كن
يا مرگ خود را در دلم انكار كن
انكار كن
سلام سلام
نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه
بیا سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه
سلام پایان
تبریک مژگان خانم
هر كه شدت حلقه ي در زود برد حقه ي زر
خاصه كه در باز كني محرم دروازه شود
مولانا
خوبيد دوستان ؟
آقا جلال شما چطوري؟
دلم از زمین گرفت
دلم از خزان گرفت
دلم از نبودنت گرفت
دل من ــ دل نبود
واژه خواستنی بود محال
جام عشقی بود تهی!
يا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
كز تير آه گوشه نشينان حذر نكرد
حافظ
دانه
طی راهش
گل می شود
هر بودنی
در مسیر خود
دگرگون می شود
کرم ابریشم
پروانه صفت درک جهان خواهد کرد
پروازی تا ته بودن خود خواهد کرد
عشق و شوری از مرگ می شکفد
چون شراره های آتش از باد
آنجا که می تپد دل عاشق
در خوف از دست دادن یار
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریها زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
آن چه بيرق بود باد بي مروت برد
در ميان آذرخش و تندرو توفان
كه همه سيماچه ها راشست
از تبار استقامت قامت مردي
مانده بر جا در دل ميدان
زير اين باران رگباران
آه! اي تنهاترين تن ها!
كه همه ياران تو را بدرود كردند و
به راه خويشتن رفتند
عقده هاشان را عقيده نام دادند و
ز ((ما))ها سوي ((من)) رفتند
-----
مرسی جلال جان
خوشحال شدم