پرنده
نمي دانست
كه پرنده زنداني
راز ترانه را
از ياد خواهد برد
و ترانه مرگش را
باد خواهد برد
پرنده خواهد مرد
مژگان مبارکه.شیرنیش کو؟
Printable View
پرنده
نمي دانست
كه پرنده زنداني
راز ترانه را
از ياد خواهد برد
و ترانه مرگش را
باد خواهد برد
پرنده خواهد مرد
مژگان مبارکه.شیرنیش کو؟
در پایان
همه با هم برابرند
مو رنگ دیگری نمی شناسد
به جز سپیدی
گرچه سیاه بود
یا سرخ و بور
پایان که نه
همیشه دری باز می شود
حالا به هر کجا
سلام پاکر جان
آرزو مي كنم اي كاش
امتداد جاده ها را مي شد
از پر پيچ و خمشان بازداشت
كه ديگر
اينهمه سفرهاي قشنگت را
به روي خودم بالا نياورم
مي شود نگهداريد آقا
همين بغل
زير دلمان را زده است اين خانوم
-----------
مرسی.. نصفه بی همه جا بسته است
فردا می خرم
اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی...
يادم بمون يه وقت نرم ز يادت
يادت باشه يادت باشه
کي بود که هي عشقو نشون ميدادت
شبا که تنها توي راهي
محو نگاه اون ستاره هائي
يادت باشه که يارت
يه گوشه اي نشسته تو تنهائي
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون
در كلاس روزگار
درس هاي گونه گونه هست :
درس دست يافتن به آب ونان
درس زيستن كنار اين و آن.
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن.
درس با سرشك غم زهم جدا شدن!
در كنار اين معلمان .درسها ,
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست!
يك معلم بزرگ نيز
در تمام لحظه ها ,تمام عمر!
نام اوست :
مرگ !
وآنچه را که درس می دهد,
(( زندگی) است!
چهره ای زیبا مردی ایستاده
مردی نقاب بر چهره
دختری زانو به بغل گرفته
پسری نگاه می کند
منتظرست...
تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو میتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
همه دنيا ...ديوار بود
ديوارهای سنگی
ديوارهای بلند دلتنگی
و تو را ...ديدم
و هزار پنجره بر روی من گشوده شد
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد ...