برادر برادرو فروخت و پدر مادرو - به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو
خدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس داد - ابلیس از غصه مست کرد,هرچی خورد پس داد
برادر برادرو فروخت و پدر مادرو - به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو
خدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس داد - ابلیس از غصه مست کرد,هرچی خورد پس داد
از نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید
عشق من، خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگ فرش جاری است بخند
زیرا خنده ی تو برای دستان من شمشیری است آخته
نان را....هوا را ..... روشنی را ..... بهار را .... از من بگیر اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم
ان ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
ایا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
نگاهم كن كه من محتاج آن چشمان دلتنگم
بگو با من راز مستي را
كه من بي تو به يك دنيا شقايق دل نمي بندم
روز هــــــــای خسته ی اسفنـــــــد
از پی هم می دونـــــد
و مـــــــن
در حساب ُ کتاب امسال نیـــــــــز
باز تــــو را کم آورده ام
پ.ن
بعضی از دوستان گرامی لطف کنند و پشت سر هم در این تاپیک شعر نذارن!
من
مانند پنجره ای که رو به دیواری آجری باز می شود
تنها هستم
مانند گلدانی که هیچ گلی در آن نروئیده است
مانند پرده ای که هیچ دستی کنارش نمی زند
مانند چشم های تو که زیبایند و تنها
تنها هستم . . .
راه ها بسته شده
جاده ها دیگر سرانجامی ندارد
خنده ها هم آخرش
رو به تلخی می زند
قلب من اینجا دگر جایی ندارد
نارفيق ازپشت خنجر می زند
قلب من را می درد
عاشقی ام نقطه ی آغاز وپایانی ندارد
چشم هایم ازچرانی خسته شد
دستهایم سرد شد
دوستانم رفته اند
باد دیگر حرف پایانی ندارد
قلب من می سوزد
خنجر آن نارفيق
کارش ساخت
آدمی مغرور وجدانی ندارد
عشق من نیز مرده است
عشق دیگر مرد بارانی ندارد
جاده ها هم بسته است
زندگی بی عشق سرانجامی ندارد
کمی غمگین
کمی افسرده حالم
چرا امروز من،رنجیده حالم
چرا از سردی برف زمستان
مریضم من،کمی پیچیده حالم
چرا آخر دلم، انقدر گرفته
کمی نیست دلم ،دریاگرفته
به یاد یک ستاره در زمستان
دلم،دریا،دریاها گرفته
دلم،امروز شده قده یه گنجشک
دلم،برای فرداها گرفته
دلم ،برای آن دوست، که یادش
جدا نمیشه از دلم گرفته ...
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برگیریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است.
دلـم ،
بادبادکم را لک زده . . .