دروغ بزرگی به نام افـــســـردگـــی!؟
بله درست خواندید، افسردگی یک دروغ است! دروغی که سالیان سال به من و شما تلقین کرده اند وهمین دروغ باعث به وجود آمدن خیلی از بدبختی ها ومصیبت ها شده است، البته خیلی ها از قبل این دروغ نان خورده اند!
● چرا دروغ؟
افسردگی یک حالت درونی است و ربطی به حالت بیرونی ما ندارد. یعنی من و شما در اثر یکسری رفتار و حرکات واحساس،عادت کرده ایم به رخدادی صفت های خوب، بد و اسفناک نسبت بدهیم و جالب تر اینکه من وشما به واقعه ای لقب اسفناک می دهیم و دیگری به آن «بد» می گوید.
بنابراین افسردگی یک حالت ذهنی است، در اثر برآورده نشدن نیازهای بنده و جناب عالی و واکنش من وشما دربرابراین برآورده نشدن، نشان دهنده میزان افسردگی من وشما خواهد بود.
مواد لازم برای افسردگی:شانه های افتاده، پیشانی گره کرده، لب و لوچه آویزان ،نگاه سر به سمت پایین، قدم ها بی هدف لباس هایمان نامرتب به همراه ماده اصلی !
اگر باورنمی کنی همین چندکاررا انجام بده و ببین که چقدر راحت حالت افسردگی در تو بروز می کند. امتحان کن.
البته برای افسردگی کامل احتیاج به یک «ماده اصلی» هم دردی، که این ماده اصلی به جناب عالی کمک می کند تا آخرعمر افسرده بمانی یا حتی اگر از این ماده اصلی درست استفاده کنی، می توانی خودکشی کنی!
● ماده اصلی چیست؟
یک فکر، خوف یا رخداد وحشتناک که در زندگی جناب عالی رخ داده و سبب شده اوضاع زندگیت را دگرگون کند و فاتحه همه چیز را خوانده!
انواع ماده اصلی در ایران:
۱) خیانت نامزد یا همسر انسان
۲) ورشکستگی مالی «در حدصفر یا زیر صفر »
۳) جواب رد شنیدن از دختری که عاشق او بودی
۴) ازدست دادن عزیزان خود
۵) نداشتن زندگی دلخواه «زندگی خوب و سالم، راحت و مرفه»
۶) خوبی کردن بیش از حد به دیگران و در ازای آن دیدن نامردی ازایشان
و انواع دیگر را می توانید به این موارد بیفزایید.
پس تا اینجا فهمیدیم فرمول افسردگی:
شانه های افتاده + لب و لوچه آویزان + پیشانی گره کرده +لباس نامرتب + قدم های بی هدف + یک رخداد ناجور به عنوان ماده اصلی
خبر خوب: درمان فوق العاده راحت است!
در این فرمول بالا به جز ماده اصلی، همه عوامل را به اختیار خودت و بدون تلاش خاصی می توانی تغییر بدهی . شما راحت می توانید شانه هایتان را راست نگه دارید و مانند یک انسان هد فمند و متفکرراه بروید.
● از کجا شروع کنیم؟
قرص ضد افسردگی شماره ۱: «حالات خودت را تغییر بده تا حالات روحی تو شروع به تغییر کنند»
۱) شوخی نمی کنم، تغییر حالات جسمی ۵۰ درصد بهبودی شماست، پس از همین الان شروع کنید.
بررسی واضح تر ماده های اصلی برای ازبین بردنشان:
۱) یک عمر زندگیم را پاش گذاشتم، بچه هاش را بزرگ کردم، رفت یک دختر ۲۵ ساله گرفت، «مرتیکه عوضی»
۲) آقای مهندس علی اکبری! به علت بحران اقتصادی وعوامل نامعلومی که هیأت مدیره تشخیص داده شما ازامروز اخراج هستید. «خدایا حالا جواب مرجان راچی بدهم،به بچه ها چی بگویم، جواب صاحبخانه را کی بده؟» ۳) خانم «ف.ه» شما سرطان دارید و متأسفانه تا ۲ ماه دیگر بیشتر زنده نمی مانید.
۴) مرتیکه عوضی ۱۲ سال خونم را تو شیشه کرد ،حالاهم که جدا شده ایم تهدید می کند که حق نداری ازدواج کنی!
۵) ۱۵ سال به خاطر توواون خواهرت پا رو تمام خواسته هایم گذاشتم، هم پدرتون بودم و هم مادرتون حالا برگشتی جواب من رو اینطور می دی، بچه نمک نشناس «گستاخ»
۶) دیگه به اینجام رسیده ، ۲۷ ساله دارم با این مرد زندگی می کنم، یکبارنپرسید توکیفت پول هست، چیزی احتیاج نداری؟ کیف و کفش بچه ها را با کدوم پول خریدی ؟ «دریغ از یک ذره احساس مسؤولیت»
۷) خدایا! یک پدر ومادر چقدر نفهم؟ ها؟
یک دختر بچه ۱۵ ساله وقت بازی کردنشه یا شوهر کردنش؟
خودت شاهدی که این مرد چه بلاهایی برسر من نیاورده !
« ۲۰ سال تفاوت سنی به خدا این نامردیه»
۸) چقدر خورد بشم، چند بار له بشم؟ چند بار؟
چند بار باید بیام خونه و ببینم که یک نفر دیگه توی خونه منه؟ چند بار، ها؟
«این شوهره یا...»
۱ ) شک نکن که حیوونه ولی گاهی اوقات شما هم در حیوون شدن ایشان نقش داشتی !
۹) خدایا چی شده ؟ یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟
اولش همه چیز خوب بود، رفتم خواستگاری اول به نظر آدم های خوبی می آمدند، ماهم آدم هایی بدی نبودیم، مراسم را برگزار کردیم بعد از اون همه، بگیر و ببند و خرج رفتیم سر خونه زندگیمون یک دفعه دختر گفت، من طلاق می خواهم!
گفتم: آخه چرا؟
گفت: من طلاق می خواهم تازه باید مهریه ام را هم بدی « ۱۳۶۴ سکه طلا»
گفتم: کف دستی که مو نداره بیا بکن.
گفت: بری زندان مو در میاره !
«خدایا این دیگه چه مصیبتی بود».
۱۰) وضع مالیمون خیلی خوب بود، ولی نمی دونم یکدفعه چی شد که بابا شروع کرد به ضرر دهی، در عرض ۲ سال ۸۰ درصد اموالش را از دست داد، اون موقع من ۱۷ سال داشتم و بابا همیشه می گفت: جوش نزنید درست می شه، ولی یک دفعه خودش سکته کرد و مرد! کم کم بقیه پول های مانده از بابا خرج شد و من موندم و مامان. من ازدواج کردم مامان تنها تر شد. مامان تعادل عصبیش را از دست داد .بردیمش آسایشگاه روانی! من هم خیلی بهتر از مامانم نیستم.
۱۱) بابام کارمند یک اداره دولتی بود، همیشه می گفت: زن این حقوق این ماه دست تو، من فقط ده هزار تومان بابت ایاب وذهاب وکارای شخصی ام بر می دارم ،طفلک مادرم هفته ای ۳ بارسویای خالص درست می کرد و بعد به ما می گفت: سویا با گوشت درست کردم! از خیلی از خرج های واجبش می زد تا من و خواهرم و بابام احساس سختی نکنیم بابا آدم زرنگی بود،کم کم از یک کارمند ساده تبدیل به مدیرعامل اداره شد و وضعمون روزبه روز بهتر شد، خانه خریدیم «ویلایی»، ماشین خریدیم « دوتا» و اوضاع خیلی خوب شد، ولی بابا اعصاب نداشت!
● یک داستان کوتاه
آقای بابا خان بعد از ۲۷ سال و اندی زندگی مشترک با یک دختر خانم بیوه جوان ۲۷ ساله ازدواج موقت کرد و یک روز در کمال وقاحت اومد گفت: من عاشق این دختر شده ام و قصد دارم ازدواج دایم بکنم.
طفلی مادرم، حرفی نزد! نمی دونم چرا؟ ولی فکر کنم به خاطر کنکور من و خواستگار زهره خواهرم بود، گفت:مرد یک مقدار آرومترحرکت کن،بزارعلی کنکورش را بده،زهره هم جواب مثبت به خواستگارش بده و بعد اقدام کن !
بابا گفت باشه. من کنکور را دادم. زهره هم ازدواج کرد. یک دفعه بابا گفت: خب زهره که تا چند ماه دیگه می ره خونه شوهرش این خونه هم که برای تو ومامانت بزرگه، براتون یک خونه کوچکترمی گیرم! مامان گفت: می خوای این جا را اجاره بدی ؟ بابا گفت شما این طور فکر کن! به هرحال سرتون را درد نیاورم پدرم کاری کرد که مادرم بعد از ۲۷ سال واندی زندگی بگه «مهرم حلال جونم آزاد» طفلی مامانم داره دیوانه می شه ،روزی ۷ تا قرص می خوره، من هم لنگ در هوا، فقط جای شکرش باقیه که زهره شوهر خوبی گیرش اومده .
«قرص ضد افسردگی ۲ »: «مسؤولیت اعمال خودت را بپذیر و بدان که همیشه طرف مقابل تو تقصیر کار نیست».
چرا چاق هستی؟ من استعداد چاقی دارم و پدرو مادرم هم از بچگی به تغذیه من توجه نکردند.
چرا معتاد شدی؟ رفیق ناباب!
چرا طلاق گرفتی؟ چون شوهرم مرد زندگی نبود!
چرادرس نخوندی؟ چون پول نداشتیم، تازه بابام نمی گذاشت درس بخونم، می گفت باید بری سر کار.
چرا خونه نداری؟ چون با این اوضاع مالی کسی نمی تونه خونه بخره.
چرا افسرده هستی؟ مگه ندیدی چه جوری سرم را کلاه گذاشتن و دار و ندارم را بردند!
روی این کره خاکی تعداد کسانی که مسؤولیت اعمالشان را قبول می کنند بسیارکم هستند، یعنی اینکه بهش بگی چرا معتاد شدی؟ رک و راست بگه: «اراده ضعیفی داشتم».
اتـاق عـمـل سـاطـور نـدارد!
جراحی، یکی از روش های درمانی مهم در حرفه پزشکی است که تیغش کوچک و بزرگ را هدف گرفته؛ اگر همین حالا به شما بگویند که باید به هر دلیلی نزد یک متخصص جراح بروید و بدن نازنین تان را به او بسپارید، مور مورتان می شود و خدا خدا می کنید قضیه منتفی شود چه برسد به کودک چندساله ای که جز ابرو خم کردن والدین و بگو مگویی در مهد پدیده هولناک دیگری را تجربه نکرده است....
نداشتن آمادگی روحی کافی برای عمل جراحی سبب استرس های مداومی در کودک می شود که تنها با کمی صبر و ابتکار می توانید از ایجاد آن پیشگیری کنید.
● واکنش فرزندتان آینه رفتار شماست
اگر با اطلاع از نیاز فرزندتان به جراحی غمبرک بزنید، بترسید یا به نحوی استرس تان را نشان دهید، فرزندتان هم می ترسد. گاهی پدر و مادرها به فرزندشان می گویند: «چیزی نیست عزیزم، سریع خوب می شی» اما صورت و حالت های بدن آنها این را نمی گوید. هر چقدر هم مشکل جدی است یادتان باشد که او به این عمل نیاز دارد و باید به عنوان والدین بتوانید در حضور فرزندتان خونسردی خود را حفظ کنید.
● بدترین کار ممکن
بعضی پدر و مادرها برای اینکه فرزندشان هول نکند که قرار است در بیمارستان چه بشود و چه نشود، تا روز عمل کوچک ترین اطلاعاتی به او نمی دهند و روز عمل دست فرزندشان را می گیرند و به هوای رفتن به پارک یا مهد، او را راهی بیمارستان می کنند. بعضی ها هم فرزندشان را هنگامی که خواب است به بیمارستان می برند. این روش های اشتباه کوچک ترین سودی که برای کودک ندارد هیچ، او را دچار ترس هم می کند. محیط بیمارستان شلوغ است و استرس در چهره همه موج می زند و افراد بیمار و ناتوان هم به چشم می خورند. همه این موارد باعث می شوند کودک وحشت و تیم پزشکی را با دردسر مواجه کند. داد و فریادهای بی امان، گاز گرفتن و زدن پرستاران، پزشکان و خود والدین هم دلخراش است، هم اعصاب خرد کن. ترس از بیمارستان، جراحی و پزشکی ممکن است تا پایان عمر با چنین کودکانی عجین شود.
● عوارض ترس
کودکانی که برای عمل جراحی دچار ترس و وحشت شدید می شوند طی هفته ها و ماه های بعد از عمل بهبود می یابند.
اینها را باید به فرزندتان بگویید:
بیهوشی باعث می شود که در طول جراحی درد نکشی.
این جراحی به خاطر این نیست که تو دختر(پسر) بدی بودی.
توی اتاق عمل یک عالمه آدم مراقب تو هستند پس اگر مساله ای برایت پیش اومد می تونی به دکتر یا پرستار بگی.
اتاق عمل فقط یک اتاق است که یک تخت بلند دارد، همه چیز در آن سبز است و کلی آدم باسواد در آن هستند.
دکتر ها و پرستارها کلاه و ماسک دارند که بهداشت رعایت شود.
موقع جراحی تو خوابی و وقتی بیدار شوی کار دکترها تمام شده است.
وقتی دوباره چشم هات رو باز کنی مامان و بابا بالای سرت هستن.
● شیرخواران و نوپایان
اطلاعات این بچه ها خیلی محدود است. آنها هنوز حرف زدن را هم خوب بلد نیستند پس لازم نیست توضیح خیلی پیچیده ای به آنها بدهید. به عنوان نمونه اگر پای فرزندتان باید جراحی شود می توانید بگویید: « دکتر می خواد پاتو بهتر کنه». قبل از جراحی بچه ها کمی هول می کنند و پریشان می شوند زیرا به آنها آب و غذا نمی دهید. بیمارستان پر از غریبه است. برای همین باید دلگرمی کافی بدهید. آنها به راحتی از شما تاثیر می گیرند؛ پس سرآسیمه نشوید و استرستان را به کودک منتقل نکنید. اگر در مدت قبل از جراحی رفتار عادی و روحیه ای خوب داشته باشید، فرزندتان هم در آرامش به سر می برد. اگر فرزندتان برای غذا بی تابی می کند به زبان کودکانه بگویید که عوضش بعد از تمام شدن کار دکتر انواع سوپ ها را خواهد خورد. بعد از عمل هم باید انتظار پریشانی های فرزندتان را داشته باشید؛ درد جای زخم، گرسنگی، حس عجیب بعد از بیهوشی. خودتان را برای آرام کردن و دلگرمی بخشیدن به فرزندتان حاضر کنید.
● پیش دبستانی ها
بچه های حدود ۵ تا ۶ ساله دیگر آنقدر تجربه و اطلاعات دارند که واقعا از عمل جراحی و مثلا نمونه بریده شدن شکم بترسند. ترس این کودکان به خاطر جدایی از پدر و مادرشان هم هست. آنها ممکن است از کسی شنیده باشند که اگر بری اتاق عمل برای مثال دستت را می برند بنابراین حتما به محض اطلاع از نیاز فرزندتان به جراحی مراقب باشید بچه های بزرگ تر یا بزرگ تر های بی ملاحظه از این حرف های بی اساس به او نزنند. خیلی منطقی، با آرامش و با محبت برای فرزندتان توضیح دهید که کلی پزشک مراقب او هستند. شما و همسرتان هم درست به اندازه یک اتاق با او فاصله خواهید داشت. او در تمام طول عمل خواب است و اگر دردی برایش پیش بیاید دکتر داروی مناسبی به او می دهد. حتما برای فرزندتان شیئی که به آن انس گرفته به عنوان نمونه بالش یا عروسک مورد علاقه اش را ببرید و برای اینکه قبل و بعد از جراحی احساس بدی در بیمارستان نکند برایش کتاب قصه بخوانید.
● دبستانی ها
بچه های دبستانی به اندازه کافی سواد دارند که حتی خودشان هم در اینترنت یا کتاب درباره جراحی اطلاعات جمع کنند بنابراین باید توضیحات هوشمندانه ای به آنها بدهید. این بچه ها ممکن است ترس شان از جراحی را به شما نشان ندهند. باید به فرزندتان اطمینان دهید که روزانه هزاران نفر جراحی می شوند و یک پزشک بالای سر او ایستاده تا او را خواب نگاه دارد. او دردی نخواهد کشید و پزشک تمام تلاشش را می کند تا او سالم تر از همیشه پیش دوستانش برگردد. ممکن است فرزندتان بترسد که شما او را بین آن همه غریبه تنها می گذارید و قرار است در اتاق عمل اعضای بدن او را ببرند. به او اطمینان دهید که تمام مدت پشت در اتاق عمل هستید و اگر هم داخل نمی روید تنها به این خاطر است که پزشکان و پرستاران بتوانند با دقت کارشان را انجام دهند. بعد از عمل حتما سعی کنید از دوستان فرزندتان یا فامیل بخواهید برای ملاقات او بیایند. برای او هدیه ای تهیه کنید و نوازش ها و بوسه هایتان را از او دریغ نکنید.
اختلال سلوک و رفتارهای ضدِ اجتماعی
اختلال سلوک طیف وسیعی از رفتارهای ضد اجتماعی چون اعمال پرخاشگرانه، سرقت، خرابکاری، حریق عمدی، دروغگویی، ولگردی و فرار را در بر می گیرد.
این اصطلاح معمولا به الگوهای رفتار ضد اجتماعی غیرقابل کنترل کودک یا نوجوان اطلاق می شود که با آسیب رساندن به دیگران همراه است.
اختلال سلوک از پرشمارترین اختلالات روانی است که کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار می دهد و در دوران کودکی در پسران ۳ تا ۴ برابر دختران دیده می شود. در اغلب پسران این اختلال قبل از ۱۰ سالگی بروز می کند در حالی که سن بروز آن در غالب دختران بین ۱۳ تا ۱۶ سالگی است و پایداری این اختلال در پسران بیشتر از دختران مشاهده می شود.
معمولا کودکانی که دچار مشکلات سلوک هستند، گستره ای از رفتارهای خلاف قانون، از جیغ زدن، ناسزا گفتن، قشقرق به راه انداختن گرفته تا تخریب شدید، دزدی و تجاوز را از خود نشان می دهند. عمده ترین نمود اختلال سلوک تجاوز به حقوق دیگران و عدم توجه به هنجارهای اجتماعی متناسب با سن افراد است و ویژگی غالب آن پرخاشگری و عدم اطاعت است که افراد از خود نشان می دهند. طبق تحقیقات به عمل آمده بسیاری از کودکان مبتلا به مشکلات سلوک در خانواده ها و محله های بسیار محروم بزرگ می شوند. بسیاری از آنها آزار جسمی، بی اعتنایی، فقر یا کشیده شدن به طرف جرم و جنایت را تجربه می کنند. این کودکان اغلب بشدت پریشان و نیازمند کمک هستند و هر چه بزرگ تر می شوند، تنگناهایی که در آنان قرار می گیرند نیز دشوارتر می شود.
در بعد روان شناختی، مشکلات سلوک به عنوان مشکلاتی که در یک بعد پیوسته به نام رفتار بیرونی سازی قرار می گیرند، در نظر گرفته می شوند. بعد بیرونی سازی شامل ترکیبی از اعمال تکانشی، بیش فعالانه، پرخاشگرانه و بزهکارانه است و خود شامل دو بعد فرعی و مستقل ولی مرتبط به یکدیگر است که معمولا تحت عنوان بزهکار و پرخاشگر نامیده می شوند. ویژگی رفتارهایی که در بعد فرعی رفتارهای بزهکارانه قرار می گیرند، شامل فرار از خانه، آتش افروزی، دزدی از خانه و جاهای دیگر، فرار از مدرسه، استفاده از الکل و مواد و اعمال خرابکارانه است. اغلب کودکان و نوجوانانی که اختلال سلوک دارند، یک یا بیشتر از یک اختلال دیگر هم دارند. این افراد افسردگی و اضطراب بسیار بیشتر از کودکان عادی را تجربه می کنند. طبق مطالعات انجام شده حدود یک سوم تا نیمی از آنان افسرده هستند و اضطراب در بین حدود یک پنجم تا نیمی از کودکان و نوجوانان دارای اختلال سلوک وجود دارد. در زمینه تحصیلی نیز این دسته از کودکان و نوجوانان مبتلا از کمبودهای تحصیلی رنج می برند. این افراد اغلب به نظر معلمان شان بی علاقه به مدرسه و فاقد اشتیاق به ادامه تحصیل می باشند.
آنها اغلب مردود می شوند، سطوح پایین تری از پیشرفت را نشان می دهند و در مقایسه با سایر همکلاسی های خود زودتر ترک تحصیل می کنند. کودکان مبتلا اغلب دارای مهارت های اجتماعی ضعیف هستند و تکانش وری (بی اختیاری رفتاری) ، رابطه ضعیف با همکلاسی ها و عملکرد ضعیف در مدرسه را نیز دارند. از لحاظ اجتماعی در تعاملات شان با بزرگسالان شایستگی لازم را ندارند و به نمادهای قدرت در بین بزرگسالان احترام نمی گذارند و مودبانه عمل نمی کنند.
کودکان و نوجوانان دچار این اختلال دارای مشخصاتی چون ضعف در همدلی، توجه اندک به احساسات، خواسته های دیگران و روابط منفی نگر (بدبینانه) با اطرافیان می باشند. این افراد در مهارت های حل مساله که زیربنای تعاملات اجتماعی هستند، کمبود دارند. آنها توانایی کمتری دریافتن راه حل برای موقعیت های میان فردی مشکل و پذیرش دیگران دارند. مشکل آنها با والدین و معلمان به شکل رفتارهای لجوجانه و با همسالان خود به صورت پرخاشگری و آزارگری است. از طرفی طرد شدن از طرف همسالان به آنان احساس فقدان عزت نفس می دهد. آنان در مواجهه کلامی با دیگران پیچیده هستند و در عین حال از پذیرفتن مسوولیت شخصی اقدامات خود با سرزنش کردن دیگران می پرهیزند.
● علل (سبب شناسی این اختلال)
آیا اختلال سلوک ناشی از عوامل ژنتیکی است یا تحت تاثیر عوامل اجتماعی و همسالان می باشد؟ به علت زیست شناختی است یا ناشی از نوع تربیت کودک توسط والدین می باشد؟ چه دلیلی برای آغاز اختلاف سلوک وجود دارد؟ هرچند هیچ دلیلی نمی تواند تمام توضیحات را در زمینه مشکلات سلوک فراهم کند ولی براساس مطالعات مختلف عوامل متعددی در اختلال های سلوک نقش دارند. در مورد نقش خانواده می توان گفت بسیاری از یافته ها نشان داده اند خانواده مهم ترین عامل در ایجاد اختلال های سلوک می باشد. چهار الگوی متقابل در خانواده های نوجوانان با اختلال های سلوک شایع است، انحراف والدین، عدم پذیرش والدین و اجبار، فقدان نظم و نظارت بر کودکان و اختلافات زناشویی و طلاق والدین کودکان با اختلال های سلوک اغلب افرادی ناسالم، ناسازگار و عصبانی هستند و برخی اوقات رفتار جنایتکارانه از خود نشان می دهند. اختلاف زناشویی آشکار نیز می تواند سبب رفتار نافرمان در این دسته از افراد گردد. والدین کودکان مبتلا به این اختلال تمایل دارند به طور قهری پاسخ بدهند و اغلب به شکلی منفی با کودکانشان رفتار می کنند و شکل مفرط رفتار منفی والدین سوءرفتار جسمانی است.
نکته: کودکان دارای اختلال سلوک نوعا از خانواده هایی هستند که در آنها طلاق یا جدایی، فقدان روابط عاطفی، فقدان ارتباط خانوادگی ثابت و ایمن و مدیریت نااستوار وجود دارد
کودکان دارای اختلال سلوک نوعا از خانواده هایی هستند که در آنها طلاق یا جدایی، فقدان روابط عاطفی، فقدان ارتباط خانوادگی ثابت و ایمن و مدیریت نااستوار وجود دارد. همچنین انضباط خشک سوءاستفاده بدنی و سرپرستی نامناسب از دیگر ویژگی های این خانواده ها می باشد.
● کمک به دانش آموزان دارای اختلال سلوک
دانش آموزان دارای اختلال سلوک غالبا انواع هیجانات منفی را نسبت به اطرافیان خود از جمله معلمان برمی انگیزند. این دانش آموزان به احتمال زیاد نسبت به همکلاسی های خود و بزرگسالان با خشم رفتار می کنند و همین می تواند سبب شود که به آسانی القابی منفی تر از آنچه به راستی هستند به آنان بدهند. شواهد حاکی از آن است که بسیاری از همان، آموزش و حمایت لازم را جهت مقابله با چنین شاگردانی ندارند و به همین علت احتمال اخراج آنان از مدرسه افزایش پیدا می کند. اخراج این دانش آموزان فقط موجب تشدید مشکلات آنان می شود. همچنین محروم کردن این دسته از دانش آموزان از فعالیت های گروهی و لذت بخش در مدرسه به دلیل رفتار آنها نیز نمی تواند مفید باشد، زیرا این فعالیت ها اغلب تنها فرصتی است که آنها برای افزایش عزت نفس خود دارند.
معلمان بایستی این دانش آموزان را به ایجاد ارتباط دوستانه با همسالان خود ترغیب نمایند و فرصت هایی را برای آنان فراهم کنند که در آن شاگردان به کسب مهارت های اجتماعی در قالب فعالیت مشارکتی ترغیب شوند. درواقع اگرچه کار کردن با این دانش آموزان بسیار مایوس کننده می باشد، اما معلمان باید از واکنش هایی که احساس طرد شدن را در آنان ایجاد می کنند، پرهیز نمایند چرا که این کار فقط به افزایش مشکلات آنان کمک می کند. معلمان باید موقعیت هایی را که در آنها لازم است با کودکان دارای مشکل مقابله مستقیم کنند به حداقل برسانند بویژه در مواردی که ناچارند برای مدت زیادی با این گونه شاگردان کار کنند.
● درمان
درمان افراد دچار اختلال سلوک شامل آموزش رفتاری والدین، خانواده درمانی، درمان چند سیستمی، درمان رفتارشناختی، درمان دارویی و در نهایت تحت مراقبت پرورشی قرار دادن می باشد.
آموزش دادن والدین یکی از مهم ترین رویکردها برای درمان مشکلات سلوک است. در درمان کنش محوری خانواده، والدین مستقیما مهار ت هایی را برای اداره کردن کودکانشان می آموزند. این درمان می تواند به بهبود کارکرد کودکان و کاهش رفتار اجتماعی و استمرار یافتن اصلاحات برای حداقل یک دوره کوتاه گردد. همچنین هدف درمان شناختی ـ رفتاری در این اختلال این است که به کودکان و نوجوانان توقف تفکر و درگیر شدن منطقی در حل مساله را پیش از درگیر شدن در یک عمل به طور تکانشی آموزش دهد. این برنامه اغلب مهارت های حل مساله را آموزش می دهد و ایفای نقش یا تجربیات واقعی برای کمک به تصحیح کردن سوءادراک از قبیل سوگیری کینه توزانه را فراهم می آورد. مطالعات متعددی نشان داده است که مهارت های اجتماعی را می توان به افراد دارای مشکل سلوک آموخت.
در این تحقیقات معمولا تاکید بر رفتارهای خاص در موقعیت های اجتماعی ساختگی است. این رفتارها شامل لحن خصمانه صدا، تماس چشمی، محتوای اظهارات کلامی، درخواست های مناسب از دیگران و پاسخگویی مناسب به تقاضاهای غیرمعقول را دربرمی گیرد.
کودکان بیش فعال را از کجا بشناسیم؟!
اگرچه تاکنون نشانه های فراوانی برای شناسایی کودکان دچار بیش فعالی برشمرده اند اما واقعیت این است که هیچ یک از این نشانه ها به تنهایی نمی تواند نشانه قطعی وجود این اختلال باشد و برای رسیدن به نتیجه نهایی، بررسی های تکمیلی رفتاری مورد نیاز است...
با این حال چهار نشانه اصلی در افراد دچار این اختلال به طور مشترک وجود دارد:
۱) این کودکان نمی توانند حتی برای مدت کوتاهی، بدون حرکت در یک جا بمانند. حتی در شرایطی که آنها را مجبور به این کار کنند، مدام در جای خود تکان می خورند و با وسیله ای (دسته های صندلی یا ریشه های فرش) بازی می کنند. گاهی سر جای خود نیم خیز می شوند، می ایستند و آرام و قرار ندارند.
۲) به طور معمول آستانه توجه در این کودکان پایین است. یعنی وقتی مشغول کاری هستند، هر صدا و علامتی از اطراف می تواند توجه آنها را به سوی خود جلب کند. در واقع کودکان بیش فعال همیشه گوش به زنگ وقایع جانبی هستند.
۳) تمرکز در کودکان بیش فعال ضعیف است. این نشانه که در اصل مربوط به آستانه تحریک پایین در آنهاست، باعث می شود کودک نتواند ذهن خود را به موضوع هایی که نیاز به تمرکز دارند، معطوف کند.
۴) کودکان مبتلا به بیش فعالی معمولا کودکان پرخطری هستند. این کودکان از فعالیت های پرخطر ترسی ندارند و معمولا آن را به راحتی انجام می دهند. مثلا بارها دیده شده که بدون ترس از افتادن، بدن خود را تا نیمه از پنجره ساختمان بیرون می برند یا به راحتی و بدون ترس طبیعی ای که کودکان از وسایل برنده مثل چاقو دارند، با این وسایل کار می کنند.
این چهار نشانه معمولا از نشانه های اصلی برای شناسایی افراد دچار بیش فعالی است اما به غیر از اینها، مواردی نیز وجود دارد که آنها نیز می توانند در تشخیص بیش فعالی کودکان موثر باشند:
۵) کودکان مبتلا به بیش فعالی معمولا افراد قانونمندی نیستند. اطاعت از قوانین و مقررات معین مدرسه، خانه، شهر و... معمولا برای آنها دشوار است.
۶) موتور حرکتی این کودکان بسیار فعال و دینامیک است.
۷) در سنین بالاتر (سنین مدرسه) اغلب دچار افت تحصیلی هستند. این نشانه نیز می تواند به دلیل عدم تمرکز کافی آنها باشد.
۸) به سختی می توانند تکالیف روزمره شان را انجام دهند. معمولا این کودکان از انجام تکالیفی مثل تکالیف مدرسه طفره می روند.
۹) معمولا در مدت بسیار طولانی تکالیفشان را انجام می دهند.
۱۰) در سنین مدرسه، برای اجازه گرفتن از معلم برخلاف بقیه دانش آموزان که بدون بلند شدن از جای خود، اول از معلم اجازه می گیرند و بعد به سمت در خروجی، تخته سیاه یا سطل زباله حرکت می کنند، از جایشان بلند می شوند، نزد معلم می روند و از او برای انجام کار خود اجازه می گیرند.
۱۱) این کودکان معمولا دوست دارند در انجام همه کارها دخالت کنند.
۱۲) از دیگر نشانه های کودکان بیش فعال این است که معمولا نمی توانند دوستان پایدار و منظمی داشته باشند. این وضعیت معمولا به این دلیل پیش می آید که به دلیل بروز رفتارهای خاص، معمولا به سرعت دوستان خود را از دست می دهند و نمی توانند آنها را حفظ کنند.
● بـایـدها
شاید پرسش بسیاری از خانواده ها در مورد کودک بیش فعالشان این باشد که چه کارهایی را باید در برخورد با آنها انجام دهند؟
۱) اولین و اساسی ترین اقدام، افزایش آگاهی و دانش درباره این مشکل است. خانواده ای که اصول صحیح برخورد با کودک بیش فعال را بداند، بهتر می تواند به او برای مقابله با این مشکل کمک کند.
۲) خیلی از خانواده ها در مقابل بیش فعالی فرزندانشان از مکانیسم انکار استفاده می کنند و نمی خواهند این مشکل را بپذیرند اما این انکار، فقط پاک کردن صورت مساله است در حالی که مشکل همچنان باقی است.
۳) برخی خانواده ها همچنان با این تفکر قدیمی که امکان دارد داروهای مورد استفاده برای کودکانشان اعتیادآور باشد، داروهای او را قطع می کنند که این کار می تواند تمام تلاش های گروه برای دارودرمانی را از بین ببرد. خانواده ها باید با روان پزشک در دارودرمانی، حداکثر همکاری را داشته باشند.
۴) خانواده ها می توانند کودکان خود را برای ایجاد تمرکز بیشتر به انجام بازی های ایستا و فکری تشویق کنند.
۵) یکی از کارهای بسیار مفید برای کودکان بیش فعال، ثبت نام آنها در کلاس های آموزشی ورزشی است که می تواند نیاز به تحرک و جست وخیز در این کودکان را ارضا کند.
۶) از دیگر روش هایی که خانواده ها می توانند آن را در مورد کودک بیش فعال خود به کار بگیرند، تقسیم کارهای محوله به آنها به بخش های کوچک تر است. مثلا با توجه به اینکه این کودکان از انجام مستمر تکالیف مدرسه زود دلزده می شوند، خانواده ها می توانند برنامه ای تنظیم کنند که کودک این تکالیف را در چند نوبت انجام دهد.
● نبـایـدها
بیش فعالی مانند هر پدیده دیگری در روان شناسی در کنار اقدام های صحیح برای اصلاح، باعث به وجود آمدن برخی باورهای غلط و درنتیجه شکل گیری رفتارهای نادرست از سوی خانواده ها می شود که نه تنها وضعیت کودک بیش فعال را بهبود نمی دهد بلکه ممکن است عوارض دیگری را نیز برای او به وجود آورد:
۱) تنبیه بدنی برای اصلاح این کودکان به هیچ وجه صحیح نیست و خانواده ها باید از این کار اجتناب کنند.
۲) حتی المقدور باید از پیام های کلامی پرهیز و بیشتر پیام ها را به صورت رفتاری منتقل کرد.
۳) کودکان بیش فعال را نمی توان با اعمالی مثل حبس کردن به اصطلاح تأدیب کرد زیرا این کارها را ارادی انجام نمی دهد.
۴) نباید مدام او را با دیگران مقایسه کرد و رفتار صحیح کودکان هم سن و سال را به رخش کشید.
۵) انتظار نداشته باشیم که این کودکان به نصیحت ها و دستورات ما گوش دهند و عمل کنند.
۶) در مدرسه، آموزگاران باید توجه داشته باشند که با کوچک ترین خطا، این کودکان را از کلاس اخراج نکنند. درواقع اخراج از کلاس برای کودکی که نمی خواهد و نمی تواند یک جا بنشیند، یک جایزه است.
۷) نباید این کودکان را در کلاس جدا از دیگر دانش آموزان نشاند.
۸) از برچسب زدن و استفاده از کلمه بیش فعال برای این کودکان بپرهیزید و با عبارت هایی مانند «امان از دست تو» و... آنها را مورد خطاب قرار ندهید.
۹) تشویق کردن یک رفتار غلط نمی تواند تاثیر مطلوبی در اصلاح آن داشته باشد بنابراین خانواده ها نباید رفتارهای غلط کودک خود را با تشویق، حمایت کنند.
با افسردگی بعد از تعطیلات چه کنیم؟!
بعضی ها فراتر از حس ناخوشایند بازگشت به زندگی عادی، احساس مبهمی از افسردگی را هم تجربه می کنند. با دکتر مریم رسولیان، روان پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در مورد این اختلال خلقی صحبت کرده ایم...
▪ خانم دکتر! خیلی ها در تعطیلات طولانی مدت همچون تعطیلات نوروزی دچار افسردگی می شوند. آیا اصولا اصطلاح رایج «افسردگی تعطیلات» در متون علمی هم وجود خارجی دارد؟
در طبقه بندی های رسمی روان پزشکی، واژه افسردگی تعطیلات یا بعد از تعطیلات وجود ندارد. اما در سایر متون هر دوی این واژه ها (افسردگی تعطیلات و افسردگی بعد از تعطیلات) به کار می روند. تقریبا همه دانش آموزان افسردگی و کسالت عصرجمعه یا صبح شنبه یا روز سیزده به در را تجربه کرده اند و با این پدیده آشنایی دارند. در افسردگی تعطیلات، فرد در طول تعطیلات طولانی دچار افسردگی، احساس خستگی و کاهش انرژی یا انگیزه می شود. در افسردگی بعد از تعطیلات فرد قبل از بازگشت یا زمان بازگشت به کار، احساس غم و بی حوصلگی می کند. در پژوهش ها نشان داده شد که ۳۵ درصد کارمندان ۲۵ تا ۴۰ ساله بعد از تعطیلات، دچار نوعی افسردگی می شوند.
▪ چه دلایلی را برای این نوع افسردگی می توان برشمرد؟
در ابتدا بهتر است اشاره ای به انتظارات افراد مختلف از تفریح و استراحت داشته باشیم. استراحت و تفریح در ذهن افراد مختلف معانی متفاوت و متضادی دارد. به عنوان نمونه تمام روز در رختخواب بودن، مسافرت رفتن، پارک و ورزش رفتن، رستوران رفتن، میهمانی رفتن، خرید کردن و خلاصه انجام کارهای عقب افتاده یا رسیدن به آرزوهای قدیمی (لاغر شدن، یاد گرفتن یک زبان خارجی) همه و همه می تواند انتظارات افراد مختلف از تعطیلات باشد.
مهم ترین دلیل افسردگی تعطیلات را انتظارات غیرواقعی و غیرقابل انعطاف فرد از تعطیلات می دانند.
به این معنا که فرد فکر می کند در تعطیلات باید به او زیاد خوش بگذرد و حتما باید به مسافرت برود (لازم به ذکر است که این فرهنگ و نگرش در طبقات روشنفکر و تحصیلکرده و در کشورهای غربی بیشتر است) در پی این نوع تفکر بعضی از افراد، در تفریح افراط می کنند و تعطیلات شلوغ و پررفت و آمد سبب خستگی آنها می شود یا به دلیل اینکه به قدر کافی به آنها خوش نگذشته و برنامه ویژه ای نداشته اند دچار احساس ناکامی و افسردگی می شوند.
بعضی از افراد تعطیلات را زمانی برای انجام تمام کارهای معوقه خود یا دستیابی به آرزوهایشان می دانند و انتظار انجام کارهای بزرگ و زیادی را در آن دارند و طبیعتا بعد از تعطیلات به اهداف ذهنی و غیرواقعی خود دست نیافته و دچار احساس ناخوشایند و نشانه های افسردگی می شوند. دوری از خانواده یا دوستان در افرادی که به دلیل بعد مسافت ناچار به ترک آنها هستند از علل دیگر افسردگی بعد از تعطیلات است.
▪ چه کسانی بیشتر مستعد ابتلا به این حالت هستند؟
افراد سالمند، افرادی که تنها هستند یا کسانی که سابقه ابتلا به افسردگی یا مشکلات ارتباطی دارند.
▪ آیا می توان راه هایی را برای پیشگیری از افسردگی تعطیلات پیشنهاد کرد؟
برنامه ریزی متعادل برای تعطیلات براساس علایق و امکانات عامل مهمی برای پیشگیری از افسردگی بعد از تعطیلات است. واقع بینی و انتظارات واقعی از تعطیلات و انجام فعالیت های تفریحی ساده همراه با آرامش نقش مهمی در گذراندن یک تعطیلات آرام و شاد خواهد داشت. افراد براساس علایق و شرایط خود می توانند برخی از کارهای زیر را انجام دهند:
۱) سرگرم کردن خود مانند رفتن به دیدن اقوام و آشنایان، رفتن به اماکن عمومی مانند مسجد، پارک، سینما و... برای افرادی که روابط اجتماعی محدودی دارند، بسیار اهمیت دارد.
۲) برنامه ریزی مالی برای خرید هدیه، عیدی دادن و مسافرت از هزینه های بی رویه و ایجاد مشکلات مالی بعدی جلوگیری می کند.
۳) از تماشای زیاد تلویزیون، خواندن کتاب و روزنامه و خلاصه تعطیلات بدون فعالیت بدنی پرهیز کنید.
۴) اگرچه برای تعطیلات طولانی نباید به فکر انجام همه کارهای عقب افتاده بود اما بهتر است گاهی هم به فکر کار بود مانند تماس با همکاران یا انجام مقدار کمی کار برای اینکه ارتباط تان با کار قطع نشود.
▪ این مشکلات خلقی تا چه حد جدی است؟
در اکثر موارد این مشکلات گذراست و با بازگشت به کار به تدریج تا ۲ هفته برطرف می شود.
▪ اگر فردی دچار فرم خفیف یا شدید افسردگی تعطیلات شده باشد، چه تدابیری باید بیندیشد تا سال جدید کاری خود را با انرژی شروع کند؟
در فرم خفیف آن با بازگشت به کار و فعالیت معمولی علائم فروکش می کند. اما در فرم شدید نیاز به مداخله روان پزشکی و روان شناسی دارد و فرد نیاز به کمک تخصصی دارد. نکته مهم در اینجا پیشگیری است که در بالا به طور مفصل به آن اشاره شد.
کودک درون شما زنده است ؟!
کودکی دوران پرفراز و نشیبی است و همه ما تحت تاثیر روزهای خوش دوران کودکی هستیم و از گذشت دوران کودکی ناخشنودیم. در واقع لذت دوران کودکی را در دوره پرهیاهو و دشوار بزرگسالی نمی یابیم. شاید به همین دلیل است که شبانه روز به دنبال کسب منافع فردی می گردیم تا شاید بتوانیم اندکی از لذت دوران کودکی را بار دیگر تجربه کنیم. غافل از این که چنان از معصومیت، بازیگوشی سرزندگی و شادابی آن دوران فاصله گرفته ایم که هرگز نخواهیم توانست بدون بازگشت به آن ویژگی ها، مانند کودکان از زندگی لذت ببریم.
درمیان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسی بحث «کودک درون» یکی از پرطرفدارترین آن هاست. اگر می خواهید در این باره بیشتر بدانید بهتر است ادامه این مطلب را مطالعه کنید.
«کودک درون»
نظریه «کودک درون» متعلق به «نیک برن» روان شناس مشهور است که معتقد بود شخصیت انسان ها شامل ۳ بخش است. کودک درون ، والد و بالغ. والد همان باید و نبایدها و پای بندی به قوانین است که در بزرگسالی به وجدان تبدیل می شود. بالغ همان منطق است که موقعیت سنجی می کند و تصمیم می گیرد. اما کودک درون احساسات، نیازها و خواسته های ماست که گاهی سرکوب و گاهی رها شده است.
زمانی که هر یک از ۳ بخش دیگر بخش ها را تحت تاثیر قرار دهد، لذت و آسایش از زندگی سلب می شود و زمانی که تفاهم نامه ای بین کودک درون و وجدان برقرار شود، بهترین حالت ایجاد می شود.
معصومه افسری کارشناس اداره سلامت روانی- اجتماعی اعتیاد وزارت بهداشت در تشریح چگونگی شکل گیری این نظریه به خراسان می گوید: در تحلیل روان کاوی گفته می شود که گذشته فرد کلید حل مشکلات فعلی اوست. در واقع ریشه تمام مشکلات روانی هر فردی ، گذشته اوست و می توان گفت «کودکی» که به عنوان یک دوره برای همه ما افراد بالغ گذشته است، هنوز وجود دارد و «کودک» در وجود ما ادامه حیات می دهد.
نکته این جاست که یک کودک آسیب دیده و صدمه خورده و رنجور که در یک یا چند موقعیت متفاوت خجالت کشیده ، تحقیر شده، مورد سرزنش قرار گرفته، همین احساسات را در نهان به دوران بزرگسالی می آورد و از قرار گرفتن در موقعیت های مشابه همان احساسات را تجربه می کند، در بیشتر موارد والدینی که از مهارت های فرزندپروری آگاهی ندارند و راه های ارتباط و تعامل با کودک را به درستی نمی شناسند، ناخودآگاه زمینه های استرس و اضطراب فرد را در دوران بزرگسالی فراهم می کنند.
کودک و اضطراب ها
افسری ادامه می دهد: اگر دقت کنید در می یابید که بیشتر بچه ها دوست دارند بچه خوبی برای پدر و مادر خود باشند و هرچه را پدر و مادر می گویند، می پذیرند به این ترتیب اگر والدین تمایلات یا خواسته هایی را در کودک سرکوب کنند، بچه ها به آن تن می دهند و تسلیم می شوند. این در حالی است که کودک شخصیت مستقل از والدین خود دارد و والدین نمی توانند و نباید هر آن چه را خود می خواهند به کودک تحمیل کنند.سرکوب تمایلات و خواسته ها هرچند ممکن است اندک و جزئی به نظر برسد اما در ضمیر ناخودآگاه کودک باقی می ماند و در دوران بزرگسالی به شکل عقده، اضطراب و استرس خود را نشان می دهد.
روان کاوی با نگاه به گذشته فرد تلاش می کند کودک آسیب دیده را پیدا کند و آن را مورد توجه قرار دهد تا اصلاح شود. بسیاری از اختلالات روانی که افراد را درگیر می کند، ریشه در دوران کودکی دارد و تا زمانی که این کودک آسیب دیده را درمان نکنیم، نمی توانیم امیدوار باشیم که اختلال را رفع کنیم.
این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی ادامه می دهد: کاری که باید انجام دهیم این است که با تمایلات سرکوب شده خود رو به رو شویم. آن ها را کشف کنیم دریابیم که ریشه افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات روانی به کدام یک از آسیب هایی که در دوران کودکی دیده ایم، بر می گردد و سعی کنیم رنج هایی را که در دوران کودکی برده ایم و از یادآوری آن ها امتناع می کنیم، عیان کنیم و آن ها را از ضمیر ناخودآگاه بیرون آوریم و آن ها را لمس کنیم اگر خواسته های سرکوب شده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه ما بیرون کشیده نشود، حل نشده باقی می ماند و مانع از کسب لذت در زندگی می شود.
این مشکلات در رفتار، گفتار، شخصیت قابل مشاهده است و یک درمانگر با شناسایی کودک آسیب دیده او را مورد نوازش قرار می دهد و از رنج او می کاهد. روانگر در واقع فرد را با گذشته و کودکی دردناکش آشنا می کند، فرد را با آن آسیب ها رو به رو می کند تا پس از رویارویی با آن ، فرد قادر به مقابله با آن افکار شود.وقتی در مقام یک بزرگسال تمایلات، خواسته ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می کنید، نمی توانید احساسات خود را به صورت طبیعی بروز دهید. نمی توانید از زندگی لذت ببرید ، نمی توانید استرس های خود را کنترل کنید و از صمیمی شدن و دوستی با دیگران پرهیز می کنید زیرا به هر چیز بدبین هستید.
اولین قدم
برای اولین قدم بهتر است خود را در موقعیتی آرام قرار دهید و به مدت ۳۰ دقیقه خود را یک کودک ۳ تا ۵ ساله تصور کنید. سپس فکر کنید همه چیز در اختیار شماست تا نیازهایتان برآورده شود. توجه کنید که وقتی دنیا به کامتان باشد، چگونه در برابر دیگران عکس العمل نشان می دهید ، چگونه شاد و پرانرژی هستید، چگونه می توانید از زندگی لذت ببرید، به نوشته سایت کیدز هلث اگر این کار را دشوار می یابید یک توصیه دیگر این است که آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید به خاطر آورید.
به این تجربه فکر کنید تا مجال کمتری برای افکار استرس زا و یاس آور داشته باشید. سعی کنید مانند کودکان زندگی را آسان بگیرید و به اشتباهاتتان بخندید و به دنبال بهانه ای برای کسب لذت از زندگی باشید.
درست مثل کودکی که هرچیز در زندگی اش منحصر به فرد و یکتاست و او هر بار با تمام وجود از زندگی و آن چه می بینید لذت می برد. لذت یک کودک از زندگی، یک لذت پایان ناپذیر است زیرا هنوز ذهن او پر از بایدها و نبایدها، قواعد و قوانین و خوب و بدها نیست.از طرفی می توان با سکوت های طولانی، یادآوری خاطرات کودکی و لحظات شاد دوران کودکی، کودک درون را پیدا کرد.
وقتی به مهر و محبت احتیاج دارید، وقتی افسرده هستید، وقتی به امنیت و پشتیبانی نیاز دارید، یعنی کودک درون شما زنده است و به کودکی خود برگشته اید. فراموش نکنید که خودشناسی و شناخت احساسات و سبک لذت فرد از آن چه او را شاد می کند، اولین گام برای آشتی با کودک درون است، در بسیاری از مواقع ما به احساسات خود کمترین توجهی نمی کنیم و به کلی آن ها را نادیده می گیریم در صورتی که توجه به احساسات و سبک لذت از زندگی و مدیریت آن می تواند انگیزه فرد را در زندگی افزایش دهد و او را برای ادامه یک زندگی شاد ترغیب کند، در این صورت فرد می تواند احساس شادابی و سرزندگی را با بیدار کردن کودک درون به زندگی اش برگرداند و از زندگی لذت بیشتری ببرد.