تا بخواهی خورشید تا بخواهی پیوند تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه
من به یک اینه یک بستگی پک قناعت دارم
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف می کند
من صدای پر بلدرچین را می شناسم
Printable View
تا بخواهی خورشید تا بخواهی پیوند تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه
من به یک اینه یک بستگی پک قناعت دارم
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف می کند
من صدای پر بلدرچین را می شناسم
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
تاریکی پیچک وار به چپر ها پیچید به حناها افراها
و هنوز یک خوشه کشت در خور چیدن نه یاد رسیدن نه
و هزاران روز و هزاران بار
تاریکی پیچک وار به چپر ها پیچید به حناها افراها
پایان شبی ما در خواب یک خوشه رسید مرغی چید
آواز پوش بیداری ما ساقه لرزان پیام
من و تو ماهي نبوديم مثه اون قصه ي ناب
تنها اين شبا رو مهتابي مي خواستيم عسلك
همه ي سهم ما از دنيا همين بود عسلك
سايه ي ستاره هم ستاره چين بود عسلك
اما بين چشماي مرده و مات آدما
برق چشماي ما آفتابي ترين بود عسلك
كاش می شد از زندگی گلی ساخت---تا از آن گل گلبرگی به کسی هديه دهيم
. زين گل پر گلبرگ--- هديه باران کنيم---شاد کنيم---قلب هر دريا دل
لحظه موعود نزدیک است ....
من هم ، نقاب می زنم ....
آقا ، ببخشید....
دشمن به غلط گفت من فلسفیم
ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم
قشنگ بود
مطربان رفتند و صوفي در سمــــــــاع عشق را آغاز هست، انجام نيست
کام هر جويندهاي را آخـــــــــري است عارفـــان را منتهـــــــاي کـام نيست
تو پادشه مکر و رذالت
ارزاني آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيشکش و قصه ي ما هم به سلامت !
اي زاده ي هفت پشت اصالت
لعنت به تو و ذات خرابت
تو نازک طبعی و طاقت نياری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
چو مستم کردهای مستور منشين
چو نوشم دادهای زهرم منوشان
سلام اقا محمد حالتون خوبه؟