تا رفت مرا از نظر آن چشم جها بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
Printable View
تا رفت مرا از نظر آن چشم جها بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تورا رسد که کنی دعوی جهانبانی/طراز دولت باقی تو را همی زیبد
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ............... تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم .... با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی؟
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آن را که بوی عنبر زلف تو آرزو ست
چون عود گو بر آتش سودا بسوز وساز
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
اینچنین با همه در ساخته ای یعنی چه
همیبینم از دور گردون شگفت
ندانم که را خاک خواهد گرفت