ببخشید
الانه از یه شعری خوشم اومد......بی مناسبت ندیدم نظرت رو بپرسم:
صبح شنبه
عاشق دختر همسايه ميشوم
روبان قرمزش رو هميشه كج ميبندد
موهايش اريب روي هلالي گردنش مي افتد
كيف به دست منتظر ساعتهايي ست
كه شعرهاي كودكي مرا
هجي كند
با همسالانش!
صبح يكشنبه
روزهاي تن طلايي است!
عاشق خودم ميشوم!
دنبال توجيه منطقي نباشيد
خودشيفتگي چرا نميخواهد!
صبح دوشنبه
عاشق كامنتر آخرين پست ام ميشوم
"آيلار"
تك مضرابهاي نگاهش
مرا مصلوب ميسازد
صبح سه شنبه
عاشق گلفروش سر چهار راه ميشوم
نرگس هايش را
هم ريتم با نگاهش
به من ميفرشد
در ازاي لبخندي سرد!
صبح چهارشنبه
عاشق يك غريبه ميشوم!
اولين غريبه اي كه نگاهم به نگاهش گره بخورد
غريبه ها بهترين معشوقه هاي من اند!
پاي دلم را لگد نميكنند!
صبح پنج شنبه
عاشق رفتگر محله ميشوم!
عشقي عميق و نوستالوژيك!
عشقي از سر اجبار!
وقتي صداي خش خش جارويش
تمام خواب صبح ات را خراب كند
بهترين راه عاشق شدن است:
وقتي عاشق باشي
صداي خش خش
جايش را به ريتمي دلپذير ميدهد!
جمعه ها از شب آغاز ميشود!
واپسين ثانيه هاي جمعه
عاشق تو ميشوم
وقتي انگشتانمان كنار هم
روي كليدهاي سياه و سفيد پيانو ميرقصند
كليدهاي سياه من
كليدهاي سفيد تو
دونوازي هايمان همان عاشقي است!
ميبيني!
ساز از كوك در رفته ام!
هر روزم را نتي غير از تو
جلا ميدهد!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]