-
به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري
چو به زندگان نبخشي تو گناه زندگاني
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واري
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري
شب خوش پایان
سلام مژگان خانوم. دیر کردین؟
-
یا مخجل البدر اشرقنا بلالا
یا ساقی الروح اسکرنا بصهبا
لا تبخلن و اوفر راحنا مددا
حتی تنادم فی اخذ و اعطا
دعنا ینافس فی الصهباء من سکر
بالسکر یذهل عن وصف و اسما
خوابی الغیب قد املاتها مددا
راحا یطهر عن شح و شحنا
----------
سلام شب بخیر.. خوب هستید؟
ببخشید شعر عربیه..
منم داشتم یه متن ترجمه می کردم واسه همین دیر اومدم
-
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست
تكه ناني دارم، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي
مادري دارم، بهتر از برگ درخت
دوستاني، بهتر از آب روان
و خدايي كه در اين نزديكي است
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند
روي آگاهي آب، روي قانون گياه
دیشب یکی رو آوردین خودتون جیم زدین؟!
-
همرهان آب حیوان خضریان آسمان
زندگی هر عمارت گنجهای هر خراب
آب یار نور آمد این لطیف و آن ظریف
هر دو غمازند لیکن نی ز کین بل ز احتساب
آب اندر طشت و یا جو چون ز کف جنبان شود
نور بر دیوار هم آغاز گیرد اضطراب
عرق جنسیت برادر جون قیامت میکند
خود تو بنگر من خموشم و هوا علم بالصواب
---------
نه بودم.. دیدم سرتون گرم شد.. دیگه رفتم
-
به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
امشب کلا خلوته.
-
مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب
ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب
روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد
ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان
بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب
ای باغ خوش خندان بیتو دو جهان زندان
آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب
------------
اوهوم.. همه انجمنها خلوته... ملت امشب همه دیازپام خوردن
-
بس كن عزيز! فاجعه از جاي ديگر است
تحريمِ زندگي فقط از ننگِ سيب نيست
ميخوانم از نگاهِ پر از اضطراب تو
حتّي براي كشتنمان هم صليب نيست
نکنه همه فردا امتحان دارن!
-
تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا
و من لحظکم نجلی الفاد من الجلا
نعود الی صفو الرحیق بمجلس
تدور بنا الکاسات تتلو علی الولا
رحیقا رقیقا صافیا متلالا
فنخلوا بها یوما و یوما علی الملا
شرابا اذا ما ینشر الریح طیبها
تحن الیها الوحش من جانب الفلا
خوابی الحمیرا افتحوها لعشره
بمفتاح لقیاکم لیرخص ما غلا
یتابع سکر الراح سکر لقائکم
فیسکر من یهوی و یفنی من قلا
انا شدکم بالله تعفون اننی
لقد ذبت بالاشواق و الحب و الولا
لمولا تری فی حسنه و جماله
امانا من الافات و الموت و البلا
سقی الله ارضا شمس دین یدوسها
کلا الله تبریزا باحسن ما کل
----------
اسمایلی غش غش
چون درس و دانشگاه تموم شده احتمالا امتحان رانندگی دارن
-
بر لب آمد جان و رفتند آشنايان از سرم
شمع را نازم كه مي گريد به بالينم هنوز
آرزو مرد و جواني رفت و عشق از دل گريخت
غم نمي گردد جدا از جان مسكينم هنوز
روزگاري پا كشيد آن تازه گل از دامنم
گل بدامن ميفشاند اشك خونينم هنوز
"ل" گیر نیاوردم:41:
-
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه رباینده را
روز وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
عاشق زخمست دف سخت رو
میل لبست آن نی نالنده را
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر پرنده را
-
عیب نداره.. مجلس بی ریاست...ندید گرفته می شه