اینروزها با سرنوشتم سخت درگیرم
غمگینم از دست خودم از دست تقدیرم
اینروزها بدجور دلتنگ کسی هستم
بغضم ،غمم ، از زندگی ،از مرگ دلگیرم
شاید که جبر زندگی بوده است هیوا جان
باور بکن اینروزها بی جرم و تقصیرم
بود و نبودم مشکلی را حل نخواهد کرد
"اینکه چرا از زندگی از بودنم سیرم؟؟"
من روح سرگردان این دنیای بیروحم
خواب پریشانی که "نفرین" است ؛تعبیرم
من شوره زارم ،یک بیابان نفرتم ، یاسم
خاک کویرم، تشنه ام ... اما نمک گیرم
آنجا "دوشنبه" آسمان آبی است یکشنبه؟
فرقی به حال تو ندارد اینکه میمیرم؟
**
تو از بهار یشمی غزنین می آیی!
من از فلات تبتم از دشت پامیرم.