John Locke : Two Players, Two Sides. One is Light, One is Dark
Printable View
John Locke : Two Players, Two Sides. One is Light, One is Dark
هانا مک کی رو به دبرا مورگان
به کسایی که دنبال حقیقتن اعتماد کن
اما به کسایی که میگن پیداش کردن ...شک کن
The big bang thery
Lenord: Is there a history of heart disease in your family?
Howard: My family is the history of heart disease
امیر: خانومِ شیرین لطفا از سر راه خیال من برید کنار!
شیرین:اونوقت اینجا سر راه خیال شماس؟!
امیر: بله خانوم شیرین، هر نقطه ای که شما توش باشید و با من صحبت کنید سر راه خیال منه!!!
"وضعیت سفید_حمید نعمت الله"
سریال House M.D
دکتر هاوس: زنت با یکی دیگه ارتباط داره.
مریض: چی؟
هاوس: تو رنگ بدنت نارنجی شده احمق جون ، شاید خودت متوجه نشی ولی زنت که باید متوجه بشه. مگر اینکه ایقدر براش بی اهمیت باشی که حتی نگاتم نکنه.در هر حال، علتش اینه که مقدار زیادی ویتامین مصرف میکنی.ویتامین A زردت میکنه B هم قرمز .خودت یه رنگ امیزی کن بقیشو متوجه میشی....راستی...... یه وکیل خوب بگیر.
-------------------------------------------------------------------
جیل(دختر بیمار) : احساس می کنم مفصلام شل شده، تازگیام خیلی حال تهوع دارم. تازه خیلیم ورزش می کنم و می دوم ولی بازم وزن کم نمی کنم.
دکتر هاوس: دستاتو ببر بالا....
دکتر هاوس: تو انگل داری
جیل: انگل ؟ یعنی کرمی ، چیزی
دکتر هاوس: برو رو تخت بخواب ، لباستو بزن بالا
جیل: می تونی منو معالجه کنی
دکتر هاوس: تنها تا یه ماه دیگه میشه یه کاری در موردش کرد.بعد از اون از بین بردنش غیر قانونیه، البته در بعضی از ایالت ها
جیل: غیر قانونی؟؟؟؟؟
دکتر هاوس: نگران نباش ، خیلی از زنها یاد می گیرن تا بقلش کنن، اسم براش بگذارند ، لباس تنش کنن، ببرنش با بقیه انگلها بازی کنه.(در حال اولتاساند(تصویر) گرفتن از شکم مریض)
جیل: بازی کنه..!!!!
دکتر هاوس: چشاش به تو رفته (عکس بچه رو تو رحم زن بهش نشون میده)
Game Of Thrones / S2 E7
{کتلین} تو خیلی از قسم ها رو شکستی
{جیمی} قسم شده مثل نقل و نبات!
مجبورت مي کنن همينطور قسم بخوري
از شاه محافظت کن... از شاه پيروي کن... از پدرت پيروي کن...
از بي گناهان دفاع کن... از ضعفا دفاع کن
ولي اگر پدرت از شاه بدش بياد چي؟
اگر شاه ضعفا رو قتل عام کنه چي؟
مــســعــود شــصــتچــی(مـهــران مـدیــری): نـمـیـدونــم چــرا تــو زنـدگـیـم...هِــی نـمـیـشـه...!!
مرد هزار چهره
Prison Break
مایکل: وقتی بچه بودم شب ها نمی تونستم بخوابم چون فکر می کردم یه هیولا تو کمده ولی برادرم بهم می گفت توی کمد چیزی جز ترس وجود نداره و ترس هم واقعی نیست. گفت اونجا هیچی نیست،تو کمد فقط هواست حتی اونم نبود گفت باید باهاش روبه رو بشی و در رو باز کنی،اونوقت هیولا ناپدید میشه.الآن اینجا با ترست مقابله می کنی و در رو باز میکنی،صد ها در دیگه پشت اون قرار دارند با هیولاهایی که پشت اونا پنهان شدند،همشون واقعی هستند
---------------------------------------------------------------------
تو زندان داروین برنده میشه نه انیشتین!
The Big Bang Theory[ لئونارد,شلدون,هاوارد و راج میرن به دیدن یکی از هم کلاسی های دوران دبیرستان لئونارد به نام جیمی که همیشه اونو اذیت میکرده و میخوان مجبورش کنن عذرخواهی کنه]
جیمی:باید این یارو [لئونارد] رو قبلا می دیدین,خیلی کوچولو بود,هر جایی جا میشد.کمد رختکن ... سطل زباله ... اوه پسر چه جوری رفتی تو اون کوله پشتی؟
لئونارد:اوه همش به خاطر خودم نبود,شما خیلی کمک کردین
جیمی:آره ما با هم مثل یه تیم کمدی بودیم
هاوارد:مثل بیماری مرگ سیاه و اروپا :n08:
Game Of Thrones S1 E9
[ند استارک] تو بین یه مشت بازیگر بزرگ شدی، تو هنر اونها رو یادگرفتی، خیلی هم خوب یاد گرفتی.
اما من بین سربازها بزرگ شدم، من خیلی وقت پیش یاد گرفتم که چطور بمیرم!
- - - - - - -
تمامِ دیالوگ های این سریال به نوعی خاطره انگیزه :)
فرندز s06e24:
ریچارد:در شیرینیِ دوستی بگذارید همیشه خنده و به اشتراک گذاشتن لذتها حکمفرمایی کند،بخاطر جزئیات کوچکی که قلبمون بهشون عشق میورزه و آنچه که امروز به پایان رسیده...
محتوای مخفی: : |
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ریچارد لتالین (اعتراف کرده به 39 قتل): من اینجام چون عاشق زن هام ! چاق ، لاقر ، بلند ،کوتاه این حقیقتِ!
من به دکتر ها ، پول دار ها ، فقیر ها تجاوز کردم! بعد همه شون ـو کشتم -
کشیک: تجاوز کردن به اون ها به این معنی نیست که عاشقشونـی!
ریچارد : چرا !! من عاشقشونم (با احساس)
کشیک : اگه تو خیلی عاشقِ زنهایی چرا میکشی شون؟!
ریچارد : چون اگه عاشق یکی باشی، اونا صاحبت میشن! تصرفت میکنن!
و من تصرف نخواهم شد.
محتوای مخفی: .....
the vampire diaries:
Damon: See, I don’t mind being the bad guy, because somebody has to fill that role and get things done, you do bad things for no reason. You gonna be bad, be bad for purpose, otherwise you just no worth for forgiving
یه مقدار تکراریه:n02:
راس:بنظرت من يه احمق به تمام معنا هستم که واقعا فکر مي کنم اون پيداش ميشه ؟
ریچل: نه...تو يه احمق نيستي رآس .تو فقط خيلي عاشق شدي
راس:بازم همون ميشه
:n02:
سریال فرندز قسمت اول فصل پنجم
دکستر: بعضي از درها بايد بسته بمونه.اگه بازش كني ديگه عبور ازش ساده ميشه.
Dexter
آقای مجری: به اون مبل چکار داری جیگر؟
جیگر: میگیریش بندازم؟
- اونو چرا داری میندازی؟
- بگیرش بگــیـرش...
پسرعمهزا : در این لَحظَه دیدَه شد که بعضی از بچههای بیادب وسایل خونَه رَ پرت میکنن ایـوَر ایـوَر اونوَر اونوَر، بسیار کاره بدَه! برای اینکه مجری خونه میرَه زیر مبل...
مجری: یکی بیاد کمک کنه...
فامیل دور: میبینید عاقبتش چی شد عاقبت مبل تکانی اینه که ممکنه صدمه ببینه بچههای عزیز. دیده شده... چی شده؟
مجری: کمک...
کلاقرمزی: بچههای عزیز از انداختن مبل و یخچال و تلفزیون به همدیگه خودداری.
مجری: اه این چیه چرا پرت کرد این آه آه آه...
جیگر: نگرفتی؟ نگـرفتـی؟ نـگــرفــتــی؟!
مجری: بچه چرا پرت میکنی اینو؟ چیز به این سنگینی رو... مگه من با تو شوخی دارم این چه شوخی خــــ... ئه چیزی بود با من کردی؟
کلاقرمزی: شوخی جیگری
ببعی: آی مجری، خره خـره خره
فامیل دور: شوخی جیگرکی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فینچ که خودش رئیس شرکت بود به عنوان یه کارمند در کنار بقیه کار میکرد و هیچ کس نمیدونست که او رئیسه.
ریس : روش جالبی برای مخفی شدن داری
فینچ : بهترین جایی که میشه به خوبی مخفی شد جاییه که همه میبینن!!!
Person of interest
آقای مجری: وقتی از خونه رفتیم بیرون مثلا رفتیم سینما...
کلاقرمزی: آی مجری همین جوری کلمونو بندازیم پایین بریم توو، بی بیلیط؟
ببعی: بی بیلیط... بــیبـــی لیط !
مجری: حالا فرض میگیریم مثلا شماها الان میخواین برین سینما منم مثلا الان بیلیط فروشم اینجام میخوام ببینم چجوری میاین
فامیلدور: آقا ببخشید امروز نیم بهاره؟
مجری: نیم بها! بله نصف قیمته بعضی روزا...
کلاقرمزی: هل ندین من خودم میرم براتون بیلیط میخرم
مجری: خوبه تو صف اینقدر شلوغ میکنین همدیگه رو هل میدین؟
فامیل: آقای مجری همه عشق سینما به این هل دادناست.
کلاقرمزی: آقا بیا دم این سولاخه... آقا 5 تا بیلیط بدین.
مجری: برای چه فیلمی؟
کلاقرمزی: برای فیلم «کُلابـلانکـــا»
پسرعمهزا: کلابلانکا چه فیلمیه... آقا5 تا بلیط «جیگرخوانده» بده
فامیل: آقای مجری 6 تا بیلیط چیز بده؛ «دوور شهر بی دفاع»
گاوی: نه نه اینه بِده یه بلیط «بر گاو رفته»
ببعی: AayMgrie! I want one ticket for "Darbareye Bibi"
مجری: باید باهم تصمیم بگیرید یه فیلمو برید...
کلاقرمزی: آقای بیلیط! «دزدان سولاخ شده» داری؟
مجری: نداریم همچین فیلمی رو نداریم!
پسرعمهزا: آقا «ارباب کتلتها» رِ داری؟ :n09:
مجری: الان مثلا من به شما بیلیط میدم حالا یه فیلمی رفتین الان دارین میان تو سالن بلیطو باید به کی بدین؟
فامیل: اونی که کنار دره!
مجری: حالا برین تو تاریکه فقط چراغ قوه میندازم...
پسرعمهزا: درست بگیر آقای چراغ قوه... من اوایلش فکر میکردم شما موتوری هستی رد میشی... آخرش نفهمیدم ئی دستهی صندلی مال منَه یا مال بغل دستی؟
...
مجری: حالا مثلا شما اومدین بیرون اومدین خونه من از شما میپرسم بچهها رفتین این فیلمه رو دیدین نظرتون چی بود؟ پیامش چی بود؟ باید بتونید بگین
فامیل: این فیلم واقعا چیز بود آقای مجری، واقعا به این نتیجه رسیدیم که باید از دوور دفاع کرد!
ببعی: آیگری! من کوچیکتر از اونیم که بــــــــــــــع!
گاوی: من بگم؟ من فکر کردم که اگر دهوا میکنیم با یکی، بعد از اونجا نریم که آخرش گریه بکنیم
کلاقرمزی: آخه ببین اینو که همش الکی بود که آخه چی آخه پند چی؟ پندش این بود که پسرعمه زا جان میگه؛ بریم راستکی سینما!
پسرعمهزا: بله چه پند! پندش اینه که بچه ها مواظب باشید که پدر مادرا سر شما رِ گول نمالن. فیلم الکی؟ آخه اینم شد فیلم؟ خب ما ر ببر سینما دیگه!
ببعی: آیگری! فیلمش بد بود من پولمو میخوام : (
پنه لوپه ویدمور ( سونیا والگر )
به دزموند هیوم:
همه ما در لحظات تنهایی، دلتنگی، خستگی و ناامیدی نیاز داریم که کسی عاشقمان باشد، و تو منو داری.
سریال Lost
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرا از زندان/ فصل 4 / تی بک :
"پدرم همیشه بهم میگفت: به زندگی با دید مثبت نگاه کن تا امواج مثبت بیان به طرفت ؛
حالا من می گم : کسانی که مردند و قراره بمیرند ؛ همیشــــــه زنده اند."
Person of interest
Harold: set out to correct worlds wrongs and you'll almost certainly wind up adding to them
اگه بخای خطاهای دنیا رو درست کنی، به احتمال قریب به یقین نهایتا به اون خطاها اظافه خواهی کرد.
بیاد ماندنی نیست ولی خنده داره ....
It's Always Funny In Philly
یه یارو می اد توی بار اینا ... اینا هم مشغول خر بازی خودشونن :دي ( صاحب بارن اینا )
طرف می گه سلام من همسایتونم ... می گه تازه اومدم اینجا ... از اسراییل اومدم اوضاع خرابه اونجا و...
بعدش یکی از اینا می گه اره سونامی اومده راست می گی :دي بعدش یارو می گه این حکمو اوردم باید تخلیه کنینن ... یکی از اینا بر می گرده بهش می گه :
I Don't Know How You Guys Do Things in ... What Was It ? .. Israel ?حالا این جا جالب تر می شه ... طرف بر می گرده می گه :
This Is America You Can't Just Come in Here And Steal Our Land From Us.
Im Pretty Sure That's How This Country Was Founded in First Place .
Game of Thrones
بیلیش : وقتی ملکه یک نفر رو پادشاه اعلام میکنه و دستیار پادشاه یه نفر دیگه رو,سربازان از کدوم حمایت میکنن؟چه کسیو دنبال میکنن؟کسی که بهشون پول میده.
Baelish : When The Queen proclaims one King and the King's Hand proclaims another, whose peace do the Goldcloaks protect? Who do they follow? The man who pays them
Baelish : We only make peace with our enemies, my lord. That's why it's called making peace[ لرد بیلیش با ند استارک پیشنهاد میکنه که با لنیستر ها(کسانی که قصد جون پسر ند استارک رو کردن) صلح کنه و ند استارک میگه که یعنی میگی با کسی که میخواسته پسرمو بکشه صلح کنم ؟! ]
بیلیش : ما فقط با دشمنانمون صلح میکنیم سرورم,برای همینه که بهش میکیم صلح کردن.
تی بگ :
" آخرین باری که یکی من رو اینجوری زد و بست به صندلی مجبور شدم، دلیلش رو بپرسم "
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Season 1 - Episode 3
The Great Game
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Watson: What the hell are you doing?!l
Holmes: Bored.l
تصویر از :
http://sherlock-holmes.mihanblog.com
- مایکل ( در کلیسا ) : به خاطر گناهانم طلب بخشش می کنم .
Prison Break
فصل دوم
قسمت دهم
- کشیش : آخرین باری که اعتراف کردی کی بوده؟
- این اولین باره ،در تمام عمرم .
- تو از ذات خودت آگاهی ؟
- ذات خودم؟فکر نکنم دقیق بدونم .
- در اعماق قلبت طالب چی هستی؟
- فکر کنم " عدالــــت " ؛ به پایان راهم و توجیح کارام معتقدم .
- پایان راه تو چیه ؟
- نجات زندگـی انسان ها .
- در این راه چه کردی ؟
- خب ،من خیلی از قوانین رو نقض کردم ،ولی من مقصر واقعی نبودم ،
دیگران وادارم کردن ،چون قدرت داشتند ،برای همین فکر کردم کارایی که می کنم صحیحه .
این دفعه باید عاقلانه تر رفتار کنم .
- این دفعه ؟
- وقتی بچه بودم مردی رو دیدم که از خونریزی مرد ؛خیلی خوشحال بودم ،چون به نظرم حقش بود .
- زنده بودن و یا مردن دست خداونده پسرم .
- می دونم ولی حالا سیاهی اطراف منو گرفته ،می دونم به خاطر اشتباهاتمه ،اومدم اعتراف کنم .
- یه راه برای توقفش هست ؛اراده ی خودتو به خداوند بسپار .
- اگه این کارو بکنم هدف نهاییمو از دست می دم .
- در عوض روحتو پاک نگه می داری ،اونو از دست نمی دی .
- در روزگاری که همه چی علیه آدمـــــه ؟
How I met you mother!
God, It's me, Barney
"What up"
I know we don't talk much; though a lot of girls call out your name because of me
به قول فامیل دور : شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زمانیکه ازدواج کردی و بچه دار شدی کاری نکنی که زن و بچه ات رو دو زانو ببیننت! اردلان تمجید-مادرانه
سریال Game of Thrones
s3 e10
جافری براتیون به تریون لنیستر : همه مال من هستن و میتونم شکنجشون کنم.اینو بفهم هیولای کوچولو
تریون لنیستر:اوه هیولا!پس بهتره با من درست صحبت کنی.هیولاها خطرناکن و الان پادشاها مثل پشه و مگس میمیرن..
Hannibal
هانيبال : خدا خوف انگيزه ...اون چهارشنبه شب سقف كليسا رو انداخت روي سر 34 نفر از بنده هاش در حالي كه داشتن سرود مذهبي ميخوندن ...
ويل : و خدا احساس خوبي دربارش داشت ؟
هانيبال :اون احساس قدرتمندي ميكرد !
______
Angels in America
سرزمين آزادي خانه ي شجاعان است ....
____
Vikings
راگنار : اودين (خدا ) هم توقع اينقدر حماقت رو ازمون داره ؟
رولو : تو اودين خودتو داري و منم مال خودم رو !
- Whan was the last time you saw her?
- I don't know , about three years ago
- coincidentally , that's the last time you were a nice guy.
The NewsRoom
Fringe
Season 4 - Episode 11
Making Angels
Some suffering is worse than death
بعضی دردها از مرگ بدترن
Fringe
Season 4 - Episode 15
A Short Story About Love
پیتر فکر میکنه متعلق به دنیایی دیگر است
و از سپتامبر میخواد که بهش کمک کنه
برگرده به دنیا و خانهی اصلیش نزد الیویای خودش
:
Please help me get back home
لطفا کمکم کن برگردم خونه
You have been home all along
تو تمام این مدت خونه بودی
I don't understand
نمیفهمم
I was erased
من پاک شدم
There is no scientific explanation
توضیح علمی وجود نداره
But I have a theory
اما من یه نظریه دارم
based on a uniquely human principle
بر اساس مفهومی که منحصرا مختص انسانه
I believe you could not be fully erased
معتقدم تو هیچ وقت نمیتونستی بطور کامل پاک بشی
because the people who care about you
چون آدمهایی هستند که بهت اهمیت میدن
would not let you go
نمیتونن فراموشت کنن
And you would not let them go
و تو نمیتونی اونها رو فراموش کنی
I believe you call it "Love". l
فکر میکنم این چیزیه که شما بهش میگین "عشق".
پ.ن.:
چقدر از این آبزرور Observer یا تماشاگر ـها خوشم میاد. مخصوصا از این سپتامبر
فصل 6 قسمت اول - جان لاک ( یکی از زیباترین صحنه ها ! بازی عالی تری کویئن تو این صحنه ! واقعاً یک نگاه خشمناک از دیدگاه شخصیت دود سیاه، هر وقت این صحنه رو می بینم موهای بدنم راست میشن !)
I Want To Go Home
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[SPOILER]مثل اینکه اینجا همه رئیس ها طرفدار FRINGE هستند!:n02:[/SPOILER]
آقا این دیالوگ نیست ولی میتونم بگم به جز تیکه های ساویر، این ماندگارترین چیز در سریال لاست هست...
محتوای مخفی: ...
Fringe
Season 4 - Episode 19
Letters of Transit
Simon Foster
You know
میدونی
I think you're just what we've been waiting for
به نظرم شما همونی هستین که ما منتظرش بودیم
someone to show people
یه نفر که به مردم ما نشون بده
that we don't just have to accept our fate
که ما مجبور نیستیم سرنوشتمون رو قبول کنیم
that we can fight back
و اینکه ما میتونیم دنیامون رو پس بگیریم
that we can use our will and our imagination
میتونیم از ارادهمون و تخیلمون استفاده کنیم
to make a better world, a better life
تا دنیای بهتری بسازیم، یک زندگی بهتر
Walter Bishop
In that case, a little more focus
در این صورت، اگه یه کم بیشتر تمرکز میکردین
and a little less pontificating
و کمتر موعظه
we might have the job done by now
احتمالا تا الان کار رو تموم کرده بودیم
پ.ن.:
- دیدن دوبارهی دزموند در نقش سایمون فاستر بسیار دلنشین بود
- حیف شد ویلیام بل William Bell از کهربا Amber بیرون نیامد تا در کنار دز، دو لهجهی زیبا رو شاهد باشم.
- از آبزرورها (تماشاگرها - مشاهدهگرها) تازه خوشم اومده بود. یه دفعه چرا اینطوری شدن!
سریال Orange is the new Black
season 1-episode 3
why would anyone ever give up being a man ?
it's like winnig the lottery and giving the ticket back
:n02:
به نظرم اونایی که خودکشی میکنن آدمای ضعیفی نیستن، فقط از بین دو تا جهنم:
جهنم اونوری رو انتخاب کردن!
"دیالوگی ماندگار از لاست"
1900:
[explaining why he didn't leave the ship and never will be] All that city... You just couldn't see an end to it. The end! Please, could you show me where it ends? It was all very fine on that gangway and I was grand, too, in my overcoat. I cut quite a figure and I had no doubts about getting off. Guaranteed. That wasn't a problem. It wasn't what I saw that stopped me, Max. It was what I didn't see. Can you understand that? What I didn't see. In all that sprawling city, there was everything except an end. There was everything. But there wasn't an end. What I couldn't see was where all that came to an end. The end of the world. Take a piano. The keys begin, the keys end. You know there are 88 of them and no-one can tell you differently. They are not infinite, you are infinite. And on those 88 keys the music that you can make is infinite. I like that. That I can live by. But you get me up on that gangway and roll out a keyboard with millions of keys, and that's the truth, there's no end to them, that keyboard is infinite. But if that keyboard is infinite there's no music you can play. You're sitting on the wrong bench. That's God's piano. Christ, did you see the streets? There were thousands of them! How do you choose just one? One woman, one house, one piece of land to call your own, one landscape to look at, one way to die. All that world weighing down on you without you knowing where it ends. Aren't you scared of just breaking apart just thinking about it, the enormity of living in it? I was born on this ship. The world passed me by, but two thousand people at a time. And there were wishes here, but never more than could fit on a ship, between prow and stern. You played out your happiness on a piano that was not infinite. I learned to live that way. Land is a ship too big for me. It's a woman too beautiful. It's a voyage too long. Perfume too strong. It's music I don't know how to make. I can't get off this ship. At best, I can step off my life. After all, it's as though I never existed. You're the exception, Max. You're the only one who knows that I'm here. You're a minority. You'd better get used to it. Forgive me, my friend. But I'm not getting off.