-
من بقيه اين شعر رو بلد نيستم اما منو ياد يه شعر ديگه انداخت كه تو همين مايه هاست:
آب اومد و آب اومد
كدوم آب؟
همون آب كه چوبه رو برد
كدوم چوب؟
همون چوب كه پشت در بود
كدوم در؟
همون در كه شب نبستيم
كدوم شب؟
همون شب كه خرسه اومد
كدوم خرس؟
همون خرس كه مرغه رو خورد
كدوم مرغ ؟
همون مرغ زرد پا كوتا
كردن درازو نوك حنا
به صد تومن ميخريدنش
نميداديمش
خرسه اومدو بردش
سرپا نشست و خوردش
-
شاپرک
شاپرک خانه نداشت
روی گل می خوابید
گربه ای آنجا بود
ناگهان اورا دید
گربه با شادی رفت
تا بگیرد اورا
شاپرک شد بیدار
بال زد توی هوا
گربه دنبالش کرد
چنگ زد بر بالش
شاپرک زخمی شد
آه! بد شد حالش
گربه شد خسته و رفت
شاپرک آنجا ماند
روی یک بوته نشست
خسته و تنها ماند
باز هم خوابش برد
روی گلها خوابید
ولی از گوشه چشم
همه جا را می دید
-
بنفشه شد برنده
باد بهاری وزید
به باغ مژده آورد
تمام بوته ها را
یکی یکی خبر کرد
زود جوانه کردند
بوته به بوته گلها
از دل خاک آمدند
به باغ زیبای ما
جلوتر از دیگران
بنفشه بالا دوید
به آفتاب زیبا
سلم کرد و خندید
بقیه بوته ها
از پی او رسیدند
بنفشه را شاد شاد
میان باغ دیدند
بنفشه شد برنده
میان گلهای ما
برای او کف زدند
تمام پروانه ها
بنفشه اسم گلی است
یگ گل خوشرنگ وبو
جلوتر از هر گلی
به باغ می رسد او
-
یک آسمان گل
از سینه خاک
یک بوته رویید
بالا که آمد
خورشید را دید
خورشید تابان
تابید بر او
بارانی از نور
بارید بر او
از نور خورشید
نوشی ونوشید
صدها جوانه
از بوته رویید
شد هر جوانه
یک غنچه ناز
تا اینکه کم کم
شد غنچه ها باز
یک آسمان گل
از بوته وا شد
سرتا سر خاک
باغ خدا شد.
-
از قطره تا دریا
یک قطره کوچک
در فکر دریا بود
آن قطره کوچک
تنهای تنها بود
یک روز با خورشید
کم کم به بالا رفت
از چشمه ای کوچک
تا آسمانها رفت
آن قطره باران شد
از ابرها بارید
آن قطره شبنم شد
بر برگ گل غلتید
گاه از دل کوهی
با چشمه ها جوشید
گاهی گلی زیبا
ان قطره را نوشید
با رود جاری شد
تا دورتر ها رفت
آن قطره کوچک
آخر به دریا رفت
-
خوش به حال ماهیها
صبح بودو روی گل
باز هم کمی نم داشت
گل به روی گلبرگش
قطره های شبنم داشت
دست وصورتش را گل
شسته بود وخوشبو بود
چونکه قطره شبنم
روی صورت او بود
گربه ای سر دیوار
شاد بود ومی خندید
دست وصورت خود را
خوب خوب می لیسید
توی آب ماهیها
گرم گفتگو بودند
صبح بود وآنها هم
فکر شستشو بودند
زیر لب به خود گفتم:
"خوش به حال ماهیها
چون همیشه می شویند
توی آبها خودرا"
-
سلام
ميخوام يه شعر كه بچگي هام با ازيك نواركاست گوش مي كردم و اونقدر قشنگ بود كه بهترين داستان خاطرات كودكي منه رو براتون بنويسم.راستش خيلي جاههاش رو يادم رفته (45 دقيقيه بود و تمامش شعر)
بزك زنگوله پا
راوي:
يكي بود يكي نبود
غير از خدا هيچكس نبود
زیر گنبد کبود
پشت یک کوه بلند
کنار یک رود سپید
جنگلی بود و دشتی
هر روزش داستانی
هرفصلش سرگذشتی
توي جنگل بزرگ ما
جنگل سبز قصه ها
بزي بود زنگوله پا
ورمي جست دوپا دوپا
چارتا سمش رو زمين
دوتا شاخش تو هوا
خاله بزی سم نقره ای
دم قرمزی شاخاش طلا
پوستینکش رنگ حنا
سه تا بچه داشت تپل مپل
هرکدوم یه دسته گل
شنگولو منگولو حبه انگور
شنگولکه طلایی بود
منگولکه حنایی بود
حبه انگور سیاه بود
وای که همون چه ماه بود...............وصفيات خونه بزك زنگوله پا و اينكه از كه بيدار ميشد چه كارايي انجام مي داد(جارو . آبپاشي و ....)
در ادامه داستان تو خونه بزك زنگوله پا كه بزي به بچه هاش مي گفت منكه غروب برمي گردم اين شعر رو مي خونم و در صورتيكه اين شعر رو شنيدين در رو باز كنين وگرنه مطمئن باشين اون كسي كه پشت دره من نيستم.و براي مثال داستان يك روز زندگي اين خانواده خونده ميشه:
وقتي بزي صبح زود مي خواد بره به چرا ،بچه هاش مي گن مارو هم ببر كه بزي ميگه :
نه نه نه شما كوچيكين ....... جا مي مونين ............ از خستگي وا مي مونين
و مادر ميره
حدود 5 دقيقه شعر و بازي هاي شنگول و منگول حبه انگور :
عمو زنجير باف بله زنجير منو بافتي بله پشت كوه انداختي بله ..................................
عصر كه مادر با شعر معروفش به خونه ميرسه :
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
و بچه ها در رو براش باز مي كنن وتمام اتفاقهايي از صبح تا حالا پيش اومده رو برا مادر تعريف مي كنن:
مامان مامان:
گل باقالي قدقد قدا
هي مي كنه شكر خدا
تخم دو زرده مي زاده
مي خواد جوجه دراره......
يكي از دوستاي خانوادگيشون براسون عسل آورده ....و .........
راوي :
بچه ها نزديك خونه بزي ، يه گرگ سياه بد ادا بود.
به آقا روباهه گفته بود
مي خوام بزك زنگوله پا رو بخورم
روباهه بهش گفته بود :( آقاي سيروس ابراهيم زاده گوينده نقش روباه بود)
اشتباه نكن
بزك شاخاي خونريز داره
نمي توني اونو بخوري
در عوض بزك زنگوله پا
سه تا بچه داره توپول موپول
هركدوم يه دسته گل
برو اونا رو خام كن
فكر نهار و شام كن
و فردا كه بزي ميره به چرا
گرگ سياه بد ادا
ميره در خونه بزي
با اون صداي زشتش داد ميزنه ميگه
منم منم گرگ سيا
دشمن زنگوله پا........................
................................................
من گرگم
بزرگم
تو جنگل از همه سرم
قوي ترم
پرزور ترم
يه لقمه خامت ميكنم
غذاي شامت ميكنم
مي برمت
مي درمت
مي خورمت
(وصداي جيغ و داد بچه ها به گوش ميرسه)
راوي:
بچه ها گرگه سياه
رفت عقب اومد جلو
سرش محكم به زد
وآخ آقا گرگه به آسمون ميره
بعد كه گريون و نالون ميره پيش روباهه،تا بگه چي شده ،روباه بهش ميگه تو بايد اونا روگول بزني و بگي :
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
......................
برو اونا رو خام كن فكر نهارو شام كن
گرگه حواس پرت ميره در خونه بزي و با اون صداي نكره شعر بزي رو مي خونه
بچه ها همگي مي فهمن اون آقا گرگه است و با بچگي بهش مي گن صداي مامان ما خيلي ظريفه(اين قسمتا هم همه به شعره)
گرگه بر مي گرده يه ريگ مي زاره زير زبون و اداي بزي رو در مياره و ميگه :
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
بچه ها منم مادرتون درو باز كنين
تفلكي مادرتون افتاده تو آب خيس شده
پستونكش خيس شده
شنگول و منگول گول مي خورن اما حبه انگور ميگه نه صداي تو شبيه مامان ما نيست
گرگره ميگه من سرما خوردم كه صدام اينطوري شده
شنگول و منگول ، اصرار دارن درو باز كنن اما
حبه انگور نميزاره و ميگه :
حالا دستا تو از زيره در به ما نشون بده
و بعد دستاشو نشون ميده
حبه انگور:
برو گرگه سياهه بد ادا
دستاي مادر ما تميزو حنايي رنگه
گرگه :من تو چاله آب افتادم
سرما خوردم كه اينقدر كبود شدم
حبه انگور:
اينهمه پشم و پيله صبح تا حالا در اومده؟
و بعد يه سوزن مي زنه به دستش و آه آقا گرگه دوباره ميره به آسمون
گرگه سياهه بد ادا غر غر كنان نعره زنان رفت پيش روباهه
روباه:شيري يا روباه آگرگه
گرگ:چي ميگي دم بريده
روباه ور پريده
اينا بس كه زرنگن
دست ما رو از پشت بستن
به اين زودي راه نميدن
به دشمنا جا نميدن
روباه:خوب چي مي گن چي نمي گن
گرگ:دستحنايي رنگ ميخوان
سم اي نقره رنگ مي خوان
روباه:اينكه كاري نداره
زود برو حموم
دستتو تو حنا كن
گرگ:رفتم
ناخوناتم كوتا كن
گرگ: شنفتم
راوي:گرگه ناخن هاش رو كوتاه كرد
دستشو هم حنا كرد و
دوباره رفت دره خونه بزي
تق تق تق
كيه كيه در ميزنه
(درحاليكه ايندفه صداي گرگه نسبت به دفعه هاي قبل خيلي نازك تر شده )ميگه :
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
نعنا و ترخون ميخورم
شبدر و ريحون كي خورم
شير دارم شيرت ميدم
خامه و سرشيرت ميدم
منم منم بزبزكم
بزبزك بانمكم
شنگولو منگول كجايين؟
حبه انگور كجايي؟
بياين بريم به گلدشت
به گلدشت و تماشا
بازي كنيم تو بيشه
همش كه كار نميشه
(صداي خوشحالي و كيف كردن بچه مياد)
ايندفعه (كه خودم هم با شنيدن اولين بار اين نوار كاست ،گول صداي گرگه رو خوردم و فكر كردم بزك زنگوله پاست)بچه ها اصراردارن درو باز كنن كه حبه انگور ميگه نه اون مادرمون نيست.شنگول و منگول به حبه انگور پرخاش ميكنن و مي خوان درو باز كنن كه حبه انگور ميگه اگه تو مادره مايي شاخ هاتو به ما نشون بده.گرگه كه از دست حبه انگور خيلي عصياني شده ميره اونور تر و يه شاخ شكسته كه تو بيشه افتاده بود رو بر ميداره و به بچه ها نشون ميده .
خلاصه همه شواهد مبني بر بز بودنش رو ارائه ميكنه و ..............................
ايندفه هرچي حبه انگور اصرار ميكنه نميتونه جلو برادراشو بگيره و اونا درو باز مي كنن و ...............بقيه داستان رو كه ميدونين:حبه انگور تو پستو قايم ميشه .گرگره شنگول و منگول و ميخوره و دنبال حبه انگور ميگرده كه
ناگهان از راه دور صدا اومد
صداي آشنا اومد:
بع بع
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
و گرگه سياه فرار ميكنه
بزي كه ميرسه گريه زاري ميكنه و ناگهان حبه انگور از توي پستو مياد بيرون و ميگه چه اتفاقي افتاد.
بزي كه عصباني شده ميره سراغ شغال و رو سقف خونش محكم لگد ميكوبه:
گام گام گام
راوي:شغالك آشغال خور
داشت آش غوره ميپخت
آش تو كوره مي پخت
شغال:كيه كيه تاپ تاپ ميكنه
آش منو پر خاك ميكنه
بزي:
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
كي خورده شنگولمو
كي برده منگولمو
كي مياد به جنگه من
كه نفله شه تو چنگه من
شغال كه خيلي ترسيده با ترس و تواضع زياد ميگه
من شغال انگور خورم
خوشه انگور ميخورم.
من نخوردم شنگولتو
من نبردم منگولتو و ...........
بزي اينبار ميره سراغ روباه و رو سقف خونش محكم لگد ميكوبه:
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
كي خورده شنگولمو
كي برده منگولمو
كي مياد به جنگه من
كه نفله شه تو چنگه من
جوابه روباه هم خيلي شنيدني بود و اصلا يادم نيست.
ولي روباهه ميگه كه كار كار آقا گرگست.
بزي كه خيلي عصبانيه ميره سراغ گرگه و رو سقف خونش محكم لگد ميكوبه:
تاپ تاپ تاپ
گرگ:
كيه تاپ تاپ ميكنه
آش منو پر خاك ميكنه؟
منم منم بزك زنگوله پا
ور مي جم دو پا دوپا
چارتا سمم رو زمين
دوتا شاخم رو هوا
كي خورده شنگولمو
كي برده منگولمو
كي مياد به جنگه من
كه نفله شه تو چنگه من
گرگ:
من خوردم شنگولتو
من بردم منگولتو
من ميام به جنگ تو
بزي:ميدون جنگ كجا باشه
گرگ:توچمنزار بزرگ
بزي:كي باشه
گرگ:فردا باشه
بزي با يه خيك پرشير و ماست و سرشير ميره پيش چاقو تيز كن و ميگه شاخهام رو تيز كن
گرگه هم يه خيك پر هوا ميبره پيش دلاكه و ميگه دندوناشو تيز كنه .
دلاكه كه ميبينه گرگه حاضر نيست هيچ هزينه اي رو برا كارش بپردازه همه دندوناي گرگه رو ميكشه و بجاش دندان چوبي ميذاره.
فردا صبح
كلاغه ميخونه):صداي آقاي منوچهر آذري)
قار قار قار قار
كي خوابه و كي بيدار
گرگه كه تيز چنگه
ميخواد با بز بجنگه
خروس هم كه طرفدار بزك زنگوله پاست برا اون تبليغ ميكنه (شعراي اين قسمت رو هم يادم رفته)
بعد هم كه صحنه رويارويي بزي و آقا گرگه كه توسط راوي و دوبلرهاي نقش گرگ و بز اجرا ميشه و خيلي قشنگه و در آخر هم پاره شدن شكم گرگه و نجات شنگول و منگول.
پايان
اميدوارم خوشتون اومده باشه .مطمئن هستم اگه شما هم اين نوار رو ميشنيدين از اينهمه تعريف پر آب وتاب من تعجب نمي كردين.
مدتها بود که دنبال این داشتان میگشتم تا هم برا بچه خودم بگیرمش و هم برا خودم تجدید خاطرات کودکی بشه. تا اینکه بالاخره تونستم پیداش کنم.داستان بز بز قندی ، شعر از آقای فریبرز لاچینی با صدای خانم پری زنگنه است.امیدوارم شما هم بتونید برا فرزندتون تهیه کنید و ازش لذت ببرید
-
باغ پرگل لبخند
شاخه ایست یک لبخند
شاخ وبرگ خوشبویی
بوی دوستیها را
می برد به هر سویی
شاخه گل لبخند
شاخه گلی زیباست
شاخه نیست یک باغ است
بلغ مهربانی هاست
رو ی چهره ات بنشان
باغ مهربانی را
هدیه کن گل از این باغ
بر تمام انسانها
-
رویش فصل بهار
برف می بارد و باز
سرد سرد است هوا
باز پوشیده شده
با سپیدی همه جا
بر تن لخت درخت
گل .گلبرگی نیست
میوه ها چیده شده
شاخه ای برگی نیست
نا ندارد گنجشک
ناتوان است کلاغ
مثل گل, سبزه قبا
رفته از خانه باغ
سبزه پوشان بهار
همه عریان شده اند
زرد پوشان خزان
چون عروسان شده اند
گرچه سرد است هوا
گرچه باغ است غمین
زیر این برف سفید
پرامید است زمین
چونکه در سردی برف
هست گرمای بهار
روید از خشکی دی
فصل زیبای بهار
-
گلهای زمستانی
گلها به سفر رفتند
همراه پرستوها
بادآمد و با خود برد
برگ وگل خوشبورا
یک قاصدک خسته
آمد خبری آورد
گفت او که بود در راه
برف ویخ وفصلی سرد
هرچند که پاییز است
برگ وگل وباغی نیست
بلبل به سفر رفته
جزساری و کلاغی نیست
هر گوشه به پا گشته
یک باغ به آسانی
در مدرسه روئیده
گلهای زمستانی