ای زلف تو تابدار بهتر
رویت ز گل بهار بهتر
تندی چه کنی که چون تو ماهی
خندان لب و سازگار بهتر
Printable View
ای زلف تو تابدار بهتر
رویت ز گل بهار بهتر
تندی چه کنی که چون تو ماهی
خندان لب و سازگار بهتر
خون شد دلم از غصه ولی خون شدنی بود
از دیده ام این خون شده بیرون شدنی بود
از باده لعل تو حریفان همه مستند
این کاسه ما بود که پر خون شدنی بود
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا ؟
بدین افسونگری وحشی نگاهی
مزن بر چهره رنگ بی گناهی
شرابی تو شراب زندگی بخش
شبی می نوشمت خواهی نخواهی
تو سر سبزترين بهار مني
مهر بانوي ِمن ، نگار مني
تاب نيلوفران آبي رنگ
در خم زلف تو تماشائي
خواب اركيده هاي سرخابي
بر زلال لبت چه رويائي
در گردش چرخ ما چه گیج افتادیم
آن بیش که از خویش تهی افتادیم
از چرخ مبین ستم که این گیج عظیم
قبریست که در او به خطا افتادیم.
من اینجا خرد و خونین وخرابم،کاش بودی
چنان ماهی که دور از تنگ آبم،کاش بودی
« کورش احمدی »
آنقدر که من خودم در خلوتم خاموش میگریم بس است
حیف باشد که تو هم باشی شریک سوگوارهای من
« خلیل ذکاوت »
در تماشای تو چشمی سر به راه آوردم
بختی اما مثل گیسویت سیاه آوردم
« شعبان کرم دخت »