روح من نه آن کبوترسپیدی ست که بر بام زمین افتاده. ساز ی ست که هرکس وهرچیز آن را مینوازد جزخودم.
کاش میتوانستم نغمه ی خویشتن باشم.
Printable View
روح من نه آن کبوترسپیدی ست که بر بام زمین افتاده. ساز ی ست که هرکس وهرچیز آن را مینوازد جزخودم.
کاش میتوانستم نغمه ی خویشتن باشم.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب.
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.
اینک این من که به پای تو در افتادم باز؛
ریسمانی کن از آن موی دراز؛
تو بگیر؛ تو ببند؛ تو بخواه.
پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ابر هوا را تو بخوان.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
در دل ساغر هستی تو بجوش.
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست؛
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش.
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشدمگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم بگو معنی تمرین چیست ؟بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟بریدن از خودم را ؟مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم همه می دانند که دوری تو روحم را می آزاردتو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشندنگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...هوای سرد اینجا رو دوست ندارم مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام
آيينه پرسيد که چرا دير کرده است نکند دل ديگري او را اسير کرده است.خنديدم و گفتم او فقط اسير من است تنها دقايقي چند تأخير کرده است.گفتم امروز هوا سرد بوده است شايد موعد قرار تغيير کرده است. خنديد به سادگيم آيينه و گفت احساس پاک تو را زنجير کرده است.گفتم از عشق من چنين سخن مگوي گفت خوابي سالها دير کرده است در آيينه به خود نگاه ميکنم ـ آه! عشق تو عجيب مرا پير کرده است راست گفت آيينه که منتظر نباش او براي هميشه دير کرده است
کلاغ به همه می گفت که جان می دهم برای جوجه هایم! کلاغهای باغستان از این بابت همیشه او را می ستودند. مگر کسی جرات می کرد دانه ارزنی را از منقار جوجه ها به یغما ببرد! روزی بر حسب اتفاق روباه تسلط یافت بر کلاغ و جوجه هایش. روباه دو انتخاب پیش روی کلاغ مادر گذاشت: یکی از جوجه ها یا خود کلاغ مادر. کلاغ گفت اگر خودش خورده شود همه بچه ها بی سرپرست می شوند. پس بهتر که یکی از دست برود تا همه. روباه جوجه ای را برداشت و برد. ماجرا چندین بار تکرار شد و هر بار کلاغ با همان دلیل و منطق قبل یکی از جوجه ها را به روباه می داد. روزی رسید که دیگر جوجه کلاغی نمانده بود! آن روز بود که همه کلاغ را آنطور که بود شناختند!
ای آرزوی من
هر شب که آسمان خیـــــــالم در این دیار
با چلچراغ یاد تو چون روز می شود
هر شب که باد مست از آن سوی کوه ها
بوی تو را به کلبه ی من می آورد
سنگین تر از همیشه غم دوری تو را احساس می کنم
مرا بغل کرد
به چشم هایش خیره شدم
چشم هایش پر از فاصله بود
اشک از چشم هایش جاری گشت
همه ی فاصله ها را شست
مرا از خود جدا کرد و نگریست
چشم هایش پر از خاطره بود
ترسیدم ! گفتم گریه نکن
نکند خاطره ها پاک شود ...
سلام دوستان
همین طور که از نام تاپیک پیداست پست های مرتبط با نثر ادبی در اینجا قرار می گیرند .
لطفا مطلب شعری خودتون رو در تاپیک مربوطه قرار بدین
با تشکر
:11:
سلام ...باتشکر از Ghorbat22 عزیز، البته شعر پایین نثر نیست ولی چون عارفانه هست و اینجا هم تاپیک مطالب عارفانه با اجازه همه دوستان نوشتم ...
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطرهای اخلاص و دریا کردنش با من
به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع ، منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من
به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس ، امضا کردنش با من
.
در تمام لحظات تنهایی ام که گویی پایان نخواهد یافت
تنها به تو می اندیشم ای زیباترین زیبا
به تو که احساس مرا نادیده نخواهی گرفت و مرا قبل از آنکه در مرداب اندوه غرق شوم نجات خواهی داد
عشق مراخواهی ستود و در باغ کوچک قلبم ؛ گل امیدخواهی کاشت
تنها چیزی که برایم ارزشمند است تو هستی
تویی که نمی توانم حتی در خیالم به بی تو بودن حتی برای یک لحظه ی کوتاه فکر کنم
نمی دانم تا کی باید صبر کنم اما دوباره صبر می کنم چون عادت کرده ام یاد بگیرم غیر از صبر کردن و تسلی یافتن باخاطرات زیبایت چاره ای ندارم
نیامدنت قلبم را سخت می فشارد
اما به امید دیدنت تا لحظه ی مرگ می مانم
یا تورا خواهم دید یا در آغوش مرگ تا ابد خواهم خوابید